لینک ثابت
قال الصادق(علیه السلام):
افضل الا عمال انتظار الفرج
برترین اعمال امت من انتظار فرج است.
قال الصادق(علیه السلام):
افضل الا عمال انتظار الفرج
برترین اعمال امت من انتظار فرج است.
جلسه با چند سوال شروع شد.
از جمله اینکه: چرا باید خدا را عبادت کنیم، چرا هر چه خداوند می فرماید باید اطاعت کنیم؟
چرا وقتی به یک خانم می گوییم حجابت را رعایت کن می گوید چرا؟
در پاسخ این سوال فرمودند: چون خدا مالک ماست و فقط مالک است که حق تصرف در شیء را دارد خواه تصرف در بدن انسان خواه در اموال فرد باشد.
ایشان در مورد اراده نیز گفتند 2 نوع اراده داریم که مهم ترین آن اراده عقلی است و به آیه «یا ایّها الذین امنوا اطیعوا… و اطیعوا الرّسول» اشاره کردند.
در ادامه گفتند که برای شناخت خداوند 3 دلیل داریم: دلیل عقلی ، دلیل نقلی و دلیل عرضی و حضوری. منظور از دلیل حضوری این است که اگر من خودم را مالک جسم و تنم می دانم پس چرا وقتی ملک الموت به سراغم می آید باید تسلیم شوم؟ پس این دلیل بر مالک بودن خداست سپس به موضوع حجاب پرداخته و با تفسیر آیه هایی از قرآن بیان کردند و با مثالهای متعدد و قانع کننده ضرورت حجاب را اثبات نمودند.
ایشان در ادامه سخنانشان فرمودند: در مورد مسلمان شدن زنان اروپایی و آمریکای گفتند: تحقیق ها نشان داده اند علت ایمان آوردنشان به اسلام را عنوان می کنند 1- حجاب است که موجب امنیّت زنان در جامعه می شود.2- آنها می گویند زن در اسلام ارزش و جایگاه والایی دارد از جمله اینکه برخلاف قوانین غربی برای زنان مهریه و نفقه قائل شده که این خود موجب آرامش روانی زنان می شود.
حجاب زیرمقوله حیا است، حجاب زیر مقوله عفت است. زن با حجاب عفت و حیا را نیز رعایت می کند. البته اضافه کردند که حیا و عفت تنها با چادر و حجاب ظاهری، کامل نیست بلکه باید تمام شئونات اسلامی را رعایت کرد. زنی که با حجاب به جامعه پای می گذارد امنّیت دارد و از طرف دیگر کانون خانواده اش هم حفظ شده و از هم فرو پاشیده نمی شود. ایشان گفتند: «من مطمئن هستم که در آینده نزدیک در اروپا و آمریکا حجاب را واجب می کنند تا جلوی این همه بی بند و باری و روابط نامشروع وتولد فرزندان نامشروع گرفته شود. »
شوریده دل
«سعدی ـ علیه الرحمة»گوید:یک شب از آغاز تا انجام،همراه کاروانی حرکت می کردم .سحرگاه کنار جنگلی رسیدیم و در آنجا خوابیدیم .در این سفر شوریده دلی (مجذوب حق شده)همراه ما بود. نعره از دل بر کشید و سر به بیابان زد و یک نفس به راز و نیاز پرداخت.
هنگامی که روز شد به او گفتم:این چه حالی بود که دیشب پیدا کردی ؟در پاسخ گفت: بلبلان را بر روی درخت و کبک ها را روی کوه ،قورباغه ها را در میان آب و حیوانات مختلف را در میان جنگل دیدم؛همه می نالیدند.فکر کردم که از جوانمردی دور است که همه در تسبیح باشند و من در خواب غفلت.(1)
ویحک ای بی خبر ز عالم عشق ناچشیده از حلاوت غم عشق
خر صفت بارِ کاه و جو برده بی خبر زاده ، بی خبر مرده
از صفا های عشق روحانی بی خبر در جهان،چوحیوانی
هر که عشقش نپخت و خام بماند مرغ جانش اسیر دام بماند
لذّت عشق ، عاشقان دادند پاکبازان جان فشان دانند(2)
1.حکایت های گلستان،ص78.
2.فخرالدین عراقی
راز و نیازعاشقانه
«عامربن عبدالله بن قیس»ازمسلمانان پارسا و وارسته و قهرمان صدر اسلام بود.در یکی از جنگ ها به هنگام غروب تنها وارد نیازی شد.اسب خود را بست و بالای تپّه ای رفت و به عبادت و مناجات مشغول شد.
یکی ازسربازان اسلام می گوید:«او را دیدم و مراقبش بودم.شنیدم در دعای خویش عرض می کرد:خدایا ازتو سه چیز خواستم : دو چیزش را به من دادی.سومی را نیز به من بده تا آن گونه که می خواهم تو را عبادت کنم.»
دراین حین متوّجه من شد و گفت:«مثل این که مراقب من بودی،چرا چنین کردی ؟»
گفتم:«ازاین سخن بگذر.بگو بدانم آن سه تقاضا چیست که خداوند دوتایش را به تو بخشیده و یکی از آن ها را هنوز نداده ؟»
گفت:«تا زنده ام به کسی نگو.تقاضای اوّلم این بود:حبّ و علاقه به زنان را از دلم بیرون کند؛زیرا ازهیچ چیز هم چون «طغیان غریزه ی جنسی»نسبت به زنان در آسیب رسانی به دینم نمی ترسیدم که البتّه این تقاضایم برآورده شده است و اکنون زنان نامحرم و دیوار در نظرم یکسانند.
دومین تقاضایم این بود که:از غیرخدا نترسم .اینک خود را چنین می یابم.سومین تقاضایم این است که:خداوند خواب را از من بگیرد تا آن گونه که می خواهم خدا را پرستش کنم،ولی به این خواسته ام نرسیده ام.»سال ها گذشت.عامر هنگام احتضارگریه می کرد .پرسیدند:«برای چه گریه می کنی؟»گفت:«گریه ام ازترس مرگ و علاقه به دنیا نیست ،بلکه برای آن است که ازروزه درروزهای گرم وعبادت درشب های سرد،محروم می شوم.»(1)
خوش آن که به عشق توگرفتاربمیرم
بیدار در این منزل خونخوار بمیرم
زین خوابگه بی خبران زنده برآنم
واقف زسرا پرده اسرار بمیرم
مستغرق دیوار شده دربرجانان
آسوده ز اقرار و زانکاربمیرم
کاری چو به ازخدمت معشوقه و می نیست
ساقی مددی کن که درین کاربمیرم(2)
1-قصص الدعا،داستان هایی ازدعا،ج1،ص42. 2-قصص الدعا،داستان هایی ازدعا،ج2،ص89.
عاشق بی قرار دراخبارداوود نبی(علیه السلام) وارداست که:«من دل های مشتاقان راازنورخودآفریده ام»وبه داوود وحی شدکه:«ای داوودتاچند بهشت رایادنمی کنی وشوق به من رامسئلت نمی نمایی؟»وداوودعرض کرد:«پروردگارا!مشتاق به توچه کسانند؟»فرمود:«کسانی هستندکه ایشان راازهرکدورت وغباری صاف نموده ام وروزنه هادردل ایشان گشوده ام که ازآن به من نظرمی کنندومن دل های ایشان رابه دست خودبرمی دارم ودرآسمان می گذارم وملائکه رامی طلبم.چون جمع شدند؛سجده مرامی کنند.من می گویم شماراجمع نکرده ام که سجده مرابکنید؛خواستم که دل های مشتاقان خودرابه شمانمایم وبه آن هابرشمامباهات کنم ودل های ایشان درآسمان من ازبرای ملائکه من می درخشد؛چنان چه خورشیدازبرای اهل زمین می درخشد،ای داوود!من دل مشتاق خودراازرضوان خودخلق کرده ام وبه نورجمال خودپروریده ام وآن هاراازبرای حدیث خودفراگرفته ام وبدن های ایشان رادرزمین محل نظرخودقرارداده ام وراهی ازدل های ایشان به خودبریده ام که نگاه به من می کنندوهر روزشوق ایشان زیادمی شود.ای داوود!کسانی که ازمن رویگردانیده اند؛اگربدانندچه گونه است انتظارمن از برای آن هاومهربانی من به ایشان وشوق من به ترک کردن ایشان معاصی را،هرآینه ازشوق خواهندمردوبندبندایشان ازدوستی من جدای خواهدشد!»(1) مرحباای پیک مشتاقان بگوپیغام دوست تاکنم جان ازسررغبت فدای نام دوست واله وشیداست دائم هم چوبلبل درقفس طوطی طبعم زعشق شکّروبادام ودوست زلف اودامست وخالش دانهٔ آن دام ومن برامیددانه ای افتاده ام دردام دوست سرزمستی برنگیردتابه صبح روزحشر هرکه چون من درازل یک جرعه خوردازجام دوست(2) 1-معراج السعادت ص592 2-حافظ
xt-align: justify;">
: "Arial","sans-serif"; mso-ascii-font-family: Calibri; mso-ascii-theme-font: minor-latin; mso-hansi-font-family: Calibri; mso-hansi-theme-font: minor-latin; mso-bidi-font-family: Arial; mso-bidi-theme-font: minor-bidi;" lang="FA">درجنگ صفین تیری بر ران مقدّس امیرالمؤنین(ع) وارد شد. هر چه تلاش کردند که آن را از ران حضرت خارج
کنند؛از شدّت دردی که برایشان مستولی می شد؛نتوانستند.
خدمت امام حسن (ع)جریان راعرض کردند.ایشان فرمودند:«صبرکنیدتاپدرم به نماز بایستد؛زیرا درآن حال چنان
ازخود بی خود می شودکه به هیچ چیز توجّه نمی کند.»به دستورحضرت مجتبیٰ(ع)درآن حال تیررا خارج
کردند.بعد ازنماز،حضرت علی (ع)متوجه شد خون ازپای مقدّسش جاری است.پرسید:«چه شد؟»عرض
کردند:« تیررادرحال نمازازپای شمابیرون کشیدیم.»ازاین روایت ومشابه آن این طوربرداشت می شودکه:اولیای
بزرگ الهی،درحال عبادت چنان دراوج عشق ودلدادگی به ذات مقدّس پروردگارمستغرق درانوارجمال وجلال اومی
گردندکه ازخودبی خودشده وخودراازیادمی برند.
دراحوال شاگردان مکتب مولاامیرالمؤمنین(ع)این گونه عشق ورزی هاودلدادگی هافراوان است،به ویژه درنمازهای
عاشقانه ی رهبرمعظّم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای وعارف زاهد معاصرِحضرت ایت الله بهجت ازاین نمونه است.
تومست خودیّ وماهمه مست به تو
توهست خودیّ وماهمه هست به تو
تانسبت مابه توبودازهمه روی
دادیم ازاین سبب همه دست به تو(1)
1.دیوان شمس مغربی