شوریده دل
شوریده دل
«سعدی ـ علیه الرحمة»گوید:یک شب از آغاز تا انجام،همراه کاروانی حرکت می کردم .سحرگاه کنار جنگلی رسیدیم و در آنجا خوابیدیم .در این سفر شوریده دلی (مجذوب حق شده)همراه ما بود. نعره از دل بر کشید و سر به بیابان زد و یک نفس به راز و نیاز پرداخت.
هنگامی که روز شد به او گفتم:این چه حالی بود که دیشب پیدا کردی ؟در پاسخ گفت: بلبلان را بر روی درخت و کبک ها را روی کوه ،قورباغه ها را در میان آب و حیوانات مختلف را در میان جنگل دیدم؛همه می نالیدند.فکر کردم که از جوانمردی دور است که همه در تسبیح باشند و من در خواب غفلت.(1)
ویحک ای بی خبر ز عالم عشق ناچشیده از حلاوت غم عشق
خر صفت بارِ کاه و جو برده بی خبر زاده ، بی خبر مرده
از صفا های عشق روحانی بی خبر در جهان،چوحیوانی
هر که عشقش نپخت و خام بماند مرغ جانش اسیر دام بماند
لذّت عشق ، عاشقان دادند پاکبازان جان فشان دانند(2)
1.حکایت های گلستان،ص78.
2.فخرالدین عراقی