داستان کوتاه ازعاشق بی قرار
عاشق بی قرار دراخبارداوود نبی(علیه السلام) وارداست که:«من دل های مشتاقان راازنورخودآفریده ام»وبه داوود وحی شدکه:«ای داوودتاچند بهشت رایادنمی کنی وشوق به من رامسئلت نمی نمایی؟»وداوودعرض کرد:«پروردگارا!مشتاق به توچه کسانند؟»فرمود:«کسانی هستندکه ایشان راازهرکدورت وغباری صاف نموده ام وروزنه هادردل ایشان گشوده ام که ازآن به من نظرمی کنندومن دل های ایشان رابه دست خودبرمی دارم ودرآسمان می گذارم وملائکه رامی طلبم.چون جمع شدند؛سجده مرامی کنند.من می گویم شماراجمع نکرده ام که سجده مرابکنید؛خواستم که دل های مشتاقان خودرابه شمانمایم وبه آن هابرشمامباهات کنم ودل های ایشان درآسمان من ازبرای ملائکه من می درخشد؛چنان چه خورشیدازبرای اهل زمین می درخشد،ای داوود!من دل مشتاق خودراازرضوان خودخلق کرده ام وبه نورجمال خودپروریده ام وآن هاراازبرای حدیث خودفراگرفته ام وبدن های ایشان رادرزمین محل نظرخودقرارداده ام وراهی ازدل های ایشان به خودبریده ام که نگاه به من می کنندوهر روزشوق ایشان زیادمی شود.ای داوود!کسانی که ازمن رویگردانیده اند؛اگربدانندچه گونه است انتظارمن از برای آن هاومهربانی من به ایشان وشوق من به ترک کردن ایشان معاصی را،هرآینه ازشوق خواهندمردوبندبندایشان ازدوستی من جدای خواهدشد!»(1) مرحباای پیک مشتاقان بگوپیغام دوست تاکنم جان ازسررغبت فدای نام دوست واله وشیداست دائم هم چوبلبل درقفس طوطی طبعم زعشق شکّروبادام ودوست زلف اودامست وخالش دانهٔ آن دام ومن برامیددانه ای افتاده ام دردام دوست سرزمستی برنگیردتابه صبح روزحشر هرکه چون من درازل یک جرعه خوردازجام دوست(2) 1-معراج السعادت ص592 2-حافظ