گرداب شیطان
اگر «لاشرقی و لاغربیه» از لوازم ذاتی اسلام و حکومت منتسب به آن است، یعنی با تخطی از این اصل در واقع انقلاب از ماهیت اسلامی خویش دور می شود. در جهان امروز این نخستین بار است که انقلابی بر مبنای این اصل «نه شرقی نه غربی» واقع می شود و در تاریخ ظهور تمدن غرب، در این چند قرن، هرگز نه می توان تمدنی را سراغ کرد که توانسته باشد در برابر هجوم تمدن غربی تاب بیاورد ونه انقلابی را که بعد از پیروزی، برای تاسیس نظام حکومتی، بر قدرت های استکباری اتکا نیافته باشد. چه بسا بوده اند انقلاب هایی که در طول مبارزه بر تفکری نسبتا مستقل از غرب و شرق مبتنی بوده اند؛ اما بعد از تاسیس نظام؛ چون مورچه ای در گرداب شنی مورچه خوارها بلغزد؛ اسیر یکی از قدرت های شیطانی جهان گشته اند.
تاریخ جهان در این عصر جدید دو انقلاب بزرگ را در برابر امپریالیسم تجربه کرده است، یکی در چین ودیگری در شوروی؛ و اگرچه ما ماهیتا میان این سه چهره از ملت واحد کفر - کمونیسم روسی وچینی وامپرالیسم- تفاوتی اساسی قائل نمی شویم، اما تامل در سرنوشت این انقلاب ها می تواند محل عبرتی عظیم باشد. هیچ یک از این دو انقلاب نتوانستند اصالت و استقلال خویش را در برابر امریکا که مظهر آن تفکر واحد جهانی و شیطان بزرگ است حفظ کنند وسرنوشت هر دو به همین جا منتهی گشته است که ما شاهد آن هستیم. برای اشاعه تفکر آمریکایی در روسیه و چین حتما لازم نیست که به آنها اجازه افتتاح پیتزافروشی ویا ویدیوکلوب در میدان های بزرگ مسکو و پکن داده شود،بلکه «تعملات واحد نظام جهانی آموزش» برای آنکه دانشجویان چینی را بدان جا بکشاند که خود را قربانی «دمکراسی آمریکایی» کنند کافی است. نظام فکری حاکم بر جهان نظام واحدی است که در طول چند قرن ظهور تمدن غربی تدوین یافته است و یک انقلاب جوان کجا می تواند فرصت و رخصت آن را پیدا کند تعلیمات دانشگاهی خویش را برمبنای معتقدات و نظام ارزشی خویش تدوین کند؟
در وسعت جهانی که غربی ها آن را جهان سوم نامیده اند، به جز ایران، حتی یک کشور و یا انقلاب دیگر وجود ندارد که بعد از تاسیس نظام حکومتی، در برابر ضرورت توسعه اقتصادی لزوم متوجه به جناح غرب زدگان و وابستگان به تفکر اجنبی نشده باشد. با علم به این تجربه تاریخی است که بنی صدر و قطب زاده و دکتر یزدی… خود را برای قبضه رئوس مدیریت های در حکومت جمهوری اسلامی محق می دانستند وحتی به نقل از مرحوم شریتی، بنی صدر از سال ها پیش از پیروزی انقلاب خود را به عنوان اولین رئیس جمهور ایران معرفی می کرده است. اگر ضرورت «توسعه اقتصادی به شیوه های معمول در جهان» اصل نگاشته شود، آن گاه دیگر چاره ای نیست جز آن که شیرازه کار دست کسانی سپرده شود که تکنیک دست یابی به این آرمان را می شناسند و لاجرم انقلاب روی به تکنوکراسی خواهد آورد. تنها استثنای موجود در جهان انقلاب اسلامی است.
رهبری حضرت امام خمینی (ره) حتی المقدور نقص عدم تدوین اصول را جبران می کرد و اجازه نمی داد که این معضل اساسی خود را نمایان سازد. ما اصول مدونی در زمینه فلسفه سیاسی اسلامی، سیاست خارجی و داخلی، و دیگر علوم انسانی از اقتصاد گرفته تا جامعه شناسی نداشتیم. حضرت امام خود راه را به تنهای پیموده بود وحالا بازگشته بود تا امت را نیز با خود به معراج برد. وی در شیوه حکومت برسیره وسنت اجداد طاهرین خویش باقی بود.
جنگ تحمیلی؛ جنگ با این وسعت که بر ما تحمیل شد هرگز اجازه نداد که «یوتوپیای توسعه یافتگی» افق آرمانی حرکت ما را بپوشاند و اگر چه جنگ فقط یک عامل بیرونی است و نمی تواند در عرض عامل رهبری حضرت امام(ره) قرار گیرد، اما به هر تقدیر، نباید ضرورت های تاریخی را از نظر دور داشت.
بعد از ارتحال امام و تمام شدن جنگ و اغاز دوران بازسازی ما اکنون در وضع تاریخی خاصی قرار گرفته ایم که کاملا بی سابقه است. کسی در ضرورت و وجوب ادامه راهی که حضرت امام (ره) آغاز فرموده اند تردیدی ندارد، اما هر جه هست، در غیاب وجود مبارک ایشان اگر چه شاگردان پرورده مکتب او، خصوصا رهبر معظم انقلاب ، مفسران صدیقی بر راه امام هستند، اما به هر تقدیر ما ناچار هستیم به تحریرات و تقریرات و سیره عملی منقول از ایشان اکتفا کنیم و روی پای خود بایستیم.
دشمن برای راندن ما به سوی دام گسترده خویش و جذب ما در «گرداب لغزنده شیطان» همواره از شیوه های مرسوم جنگ روانی نیز به طور گسترده سود می جسته است و اگر چه ما همواره از این جبهه غافل بوده ایم و با ساده لوحی بسیار، حیله ها و مکاید تبلیغاتی شیطان را نادیده گرفته ایم، اما هرگز نباید تاثیرات جنگ روانی را برابر جنگ سیاسی، اقتصادی یا نظامی دست کم گرفت.
مسلم است ساختمان جمهوری اسلامی ایران بر اصولی شکل گرفته است که ضعف های فردی و جزئی را در موجودات کلی خود مستحیل می کند و این امکان را از بین می برد که خدای ناکرده در ذات اسلامی نظام تغییری حادث شود و دشمنان داخلی وخارجی از این لحاظ امید در باد بسته اند؛ اما از سوی دیگر، هرگز نباید از این حقیقت غافل شد که آن چه دشمن را طمع کار می کند این است که مع الاسف نشانه های بسیاری از گرایش های لیبرالیستی و غرب گرایانه در غالب موسسات وابسته به دولت و علی الخصوص در مراکز فرهنگی و هنری آن به چشم می خورد که مشوهی از نظام جمهوری اسلامی در دیدگاه نامحرمان می نشاند. نگاهی جامع به کتابفروشی ها، گالری های خصوصی و غیر خصوصی، موزه ها، تئاترها و سینما ها، رادیو وتلویزیون… با صرف نظر از استثنائاتی معدود، دوستان انقلاب را سخت به اضطراب و حیرت می اندازد و دشمنان را به طمع. اگر فساد و غیر جنسی رایج در خیابانها، بازارها و موسسات خصوصی و غیر خصوصی را نیز به آنچه گفتیم علاوه کنیم طرحی از یک توطئه شیطانی گسترده در پس پرده خواهیم دید…
بر گرفته از آغازی بریک پایان قلم سید مرتضی آوینی