منش پهلوانانه
28 تیر 1395
از حموم عمومی در اومدیم و نم نم بارون میزد، خانومی جوون و محجبه بساط لیف و جوراب و … جلوش پهن بود، دوستم رفت جلو و آروم سلام کرد و نصف بیشتر لیف و جورابشو خرید. … تعجب کردم و پرسیدم: داداش واسه کی میخری ؟ ما که تازه از حموم در اومدیم ، اونم اینهمه!!! گفت : تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو درمیاره، و گرنه میتونست الان تو یه بغل نرم و یه جا گرم تن فروشی و فاحشگی کنه!!! پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه، برگشت تو حموم و صدا زد: نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه…!!! …
قسمتی از خاطرات جهان پهلوان تختی