ذكر حيدر حيدر
ذكر «حيدر حيدر» براي برادر احمدپور كه دوران جنگ تحميلي، فرمانده گروهان از لشكر سيدالشهدا عليه السلام بود و امروز از راويان دفاع مقدس است، يادآور روزي است كه براي انجام عمليات «والفجر 8» در جزيره ي ام الرصاص آماده مي شدند.
آنجا همان منطقه ي انحرافي عمليات بود. نيروها توسط سردار علي فضلي توجيه شدند، اما هيچ جان پناهي نداشتند و در فكر راه مناسبي براي عبور از اروند بودند.
برادر احمدپور اين گونه روايت مي كند: مصطفي ملكي از بچه هاي شهر ري و عاشق حضرت علي (عليه السلام) بود. او در هر مناسبتي ذكر حضرت را مي گفت: عاقبت هم شهادتش مثل مولاي مظلومش بود. مصطفي هميشه اين اشعار را مي خواند:
ذكر دل بود، ياد علي مدد بي حد وعدد، يا علي مدد
از تو يا علي، هر چه مي رسد چون شكر بود يا علي مدد
پس از توجيه منطقه ي عملياتي، به ما گفته شد ماموريت سنگين و مهمي در پيش رو خواهيم داشت و احتمال بازگشت كم است!
در اين حين بچه ها به شوخي دست ها يشان را روي شانه ي يكديگر گذاشتند و براي يكديگر فاتحه قرائت كردند!
برخي از بچه ها نگران بودند. مصطفي رو به رزمندها گفت: «بچه ها ناراحت نباشيد در حديثي آمده كه اگر زماني در آب گرفتار شديد، با توسل به حضرت علي (عليه السلام) ذكر حيدرحيدر را زمزمه كنيد، يقين داشته باشيد كه امير المومنين (عليه السلام) كمكتان مي كند».
قرار بر اين شد كه با قايق به جزيره ي ام الرصاص حمله كنيم. ما در كنار رود خانه اي به نام عرايض بوديم . اما از زمين و آسمان، آتش بر سنگر ها و خاكريز ها مي باريد.
رودخانه ي وسيع اروند رود به ما مي نگريست و قايق ها بر روي آب منتظر شروع عمليات بودند. برادر ملكي با بچه ها قرار گذاشت وقتي قايق روشن شد، ذكر «حيدر حيدر» بگوييم.
آماده ي حركت شديم. جعفر نجاتي همان جا مجروح شد و نتوانست با ما به سمت جزاير بيايد. او كنار ساحل شاهد حركت ما شد.
قايق ها حركت كردند. با ذكر «حيدر حيدر» عمليات ما آغاز شد. حجم آتش دشمن بسيار زياد بود اما اتفاق عجيبي افتاد. وقتي كه روي رودخانه بوديم، هيچ شهيد و مجروحي نداشتيم.
جزيره ي ام الرصاص را پشت سر گذاشتيم. روي پلي كه ما را به جزيره ي ام الباقيه وصل مي كرد، مستقر شديم. فشار عراق هر لحظه زيادتر مي شد. قرار شد كه بچه ها براي ادامه مقاومت به عقب بر گردند.
مصطفي ملكي گفت: شما بر گرديد، من در اينجا مي مانم. بنا بر نظر فرمانده، مصطفي با حسين رجبي در خط ماندند و ما به عقب برگشتيم.
چند دقيقه بعد حسين رجبي هم بر گشت. از او پرسيديم«مصطفي كجاست؟»
در جواب گفت: مصطفي عاشق حضرت علي (عليه السلام) بود. براي همين مثل مولايش اميرالمومنين (عليه السلام) با فرق شكافته به شهادت رسيد!
وقتي نيروها ي ما به عقب برگشتند براي ملاقات با جعفر نجاتي به تهران آمديم. … حعفر مات ومبهوت به ما نگاه كرد وگفت: وقتي شما رفتيد داخل آب اروند، من ديدم آتش از زمين و هوا به سمت شما مي بارد و رودخانه سرخ شده!
با تعجب گفتيم: ما اصلا آتشي نديديم، همه ي ما سالم هستيم. وقتي روي آب بوديم هيچ يك از بچه ها حتي مجروح نشدند.آنجا بود كه همه ياد ذكر حيدر حيدر افتاديم. ياد مصطفي، ياد شهيدي كه به مولايش اقتدا كرد و…