انتظار
فرضيه اي که در صدد بررسي آن هستيم اين است که محتواي باطني انسان (انديشه، عقيده و ايدئولوژي) بويژه فطرت کمال جويي و تجدد خواهي انسان علت اکثر دگرگوني هاي اجتماعي است. اين فرضيه با توجه به اين اصل بررسي مي شود که فرد و جامعه هر دو اصيل اند. و به تعبيري ديگر اين “انسان” است که اصالت دارد، به عنوان يک موجود با شعور، آگاه، دين خواه و عقل گرا با فطرتي که طالب کمال و تعالي است.
علل و عوامل دگرگوني اجتماعي
1. خون و نژاد
طبق اين نظريه، عامل اساسي پيش برنده تاريخ، نژادها هستند; زيرابعضي نژادها و خون ها استعداد فرهنگ آفريني و تمدن گستري دارند و برخي ديگر خير. بعضي مي توانند علم و صنعت و اخلاق توليد کنند و گروهي صرفاً مصرف کننده اند.
2. شرايط اقليمي و جغرافيايي
بر اساس اين نظريه، عامل سازنده تمدن و به وجود آورنده فرهنگ و توليد کننده صنعت، محيط و شرايط اقليمي و جغرافيايي است. در مناطق معتدل، مزاج هاي معتدل و مغزهاي نيرومند و متفکر به وجود مي آيد. علاوه بر اين، شرايط اقليمي و محيط جغرافيايي و منطقه اي بر روي نژادها تأثير مي گذارد و استعدادهاي خاص ايجاد مي کند و در نهايت عامل پيش برنده تاريخ مي شوند. “منتسکيو” دانشمند جامعه شناس فرانسوي طرفدار اين نظريه است.
3.نظريه الهي
آن چه تاريخ را جلو مي برد و ديگرگون مي سازد، خداوند است و تاريخ و اجتماع پهنه بازي اراده مقدس الهي است. “بوسوئه” مورخ و اسقف معروف، طرفدار اين نظريه است.
اين نظريه سست ترين و بي پايه ترين نظريه در باب دگرگوني هاي اجتماعي است. زيرا مگر تنها تاريخ است که جلوه گاه مشيت الهي است؟ نسبت مشيت الهي به همه اسباب و علل جهان مساوي است. ولي سخن در اين است که مشيت الهي، زندگي انسان را با چه نظامي آفريده است و چه رازي در آن نهاده است که به طور دائم در تغيير و تغيّر است، در صورتي که زندگي حيوانات ديگر، فاقد آن راز است.
4. نوابغ و قهرمانان
طبق اين نظريه، تحولات و دگرگوني هاي تاريخ، اعم از علمي، سياسي، اقتصادي و فني و يا اخلاقي، به وسيله نوابغ به وجود مي آيد. از اين رو اکثريت افراد بشر فاقد ابتکار، دنباله رو و مصرف کننده اند، “کارلايل” فيلسوف معروف انگليسي چنين نظري دارد.
5. اقتصاد و عامل مادي
بر اساس اين نظريه، اقتصاد تنها عامل محرک تاريخ است. تمام شؤون اجتماعي و تاريخي هر قوم و ملت، اعم از شؤون فرهنگي و مذهبي و سياسي و نظامي و اجتماعي، جلوه گاه شيوه توليد و روابط توليد آن جامعه است.
نظريه “ماترياليسم تاريخي” بر اساس چنين انديشه اي به وجود آمده است.
جان کلام اين که تاريخ، طبيعت مادي دارد نه معنوي و انساني. و تمامي دگرگوني هاي اجتماعي و تاريخي، زاييده عامل اقتصادي و مادي است. اين نظريه، ريشه انقلاب ها را دو قطبي شدن جامعه ها از نظر معيشت مي داند.
در مقابل اين نظريه، نظريه اي ديگر است که عامل اقتصادي را تنها و يگانه عامل دگرگوني اجتماعي نمي داند و به اصالت روح اعتقاد دارد. البته اسلام منکر تأثير عامل اقتصادي در تحولات اجتماعي نيست، ولي هيچ گاه عامل ماده را بر روح مقدم نمي دارد و معتقد است که وجود اصيل انسان را نمي توان با ماده و شؤون آن توجيه و تفسير کرد.
6. فطرت
آدمي داراي خصايص و ويژگي هايي است که به موجب آن ها زندگي اجتماعي اش در حال تکامل و پيشرفت است. ويژگي نخست: حفظ و جمع تجارب و آموخته هاي ديگران واستفاده از آنها است. ويژگي دوم: يادگيري از راه بيان و قلم است. ويژگي سوم: مجهز بودن به نيروي عقل و ابتکار است. ويژگي چهارم: ميل ذاتي و علاقه فطري به نوآوري است;
وجود چنين ويژگي ها و خصوصيت هايي است که سبب تکامل و تعالي بشر مي شود، لذا شهيد مطهري اين نظريه را بسيار عالي مي داند، نظريه فطرت، که از آن به عنوان “محتواي باطني انسان است” نيز مي توان ياد کرد، نظريه شهيد مطهري است.
دگرگوني و مسأله انتظار
گفته شد که اين “محتواي باطني” و به عبارتي فطرت پاک و بي آلايش و نوگراي آدمي است که سهم مهمي در دگرگوني هاي اجتماعي داشته و باعث و باني اکثر تحولات اجتماعي و تاريخي است. البته عوامل ديگر نيز دخالت دارند، اما نه به اندازه عقيده و باطن انسان.
مسأله انتظار و ظهور منجي و مصلح بشر را نيز مي توان از ديگر عوامل تحول اجتماعي و تاريخي دانست. اين مسأله نشأت گرفته از دين و اعتقادات مذهبي انسان است، لذا اين موضوع از دير زمان مطرح بوده و همه اديان به ظهور منجي و مصلحي در آخر الزمان بشارت داده و درباره آن سخن گفته اند.
اما گاهي، برخي افراد انتظار را به گونه اي معنا مي کنند که جز ضعف و تسليم و ويرانگري و اسارت بخشي، مفهومي نخواهد داشت.
1. انتظار منفي
هستند افرادي که خيال مي کنند انتظار يعني دست روي دست گذاشتن و منتظر ظهور مصلح ماندن. در نظر اينان هر اصلاحي محکوم به شکست است و گناه و فساد و ظلم و تبعيض و حق کشي، راه را براي ظهور منجي بشريت باز مي کند.
بديهي است اين گونه انتظار، عاملي است براي توجيه ستم ها و فسادها و حق کشي ها و بي عدالتي ها، مسؤليت گريزي و مسؤليت ستيزي و پشت کردن به انسان و بشريت.
2. انتظار مثبت
لازمه انتظار، ساقط شدن تکليف از آدمي نيست. در روايات وارد شده است که در زمان ظهور امام زمان(عج) گروهي زبده به ايشان ملحق مي شوند. روشن است که اين گروه ناگهاني خلق نمي شوند; بلکه در عين ظلم و فساد، زمينه هايي وجود دارد که چنين گروهي ورزيده و آماده پرورش يابند.
نخستين فايده انتظار، حفظ آمادگي براي نبرد نهايي و کوشش و تلاش براي رسيدن به هدف است. امام خميني(ره)
“انتظار فرج” را “انتظار قدرت اسلام” مي داند. چنين انتظاري است که بالاترين عبادت ها است. چرا که به انسان حرارت و شوق، تحرک و جوشش، مسووليت و تعهد، عشق و اميد و عزت و سرافرازي مي دهد.
در يک کلام انتظار مثبت، اعتراض به وضع موجود است براي حرکت به وضع مطلوب و نهايي.
آينده جوامع
درباره آينده بشر و جوامع نظريه هاي ديگري نيز گفته شده است که عبارتند از:
1. بعضي معتقدند شر و فساد و بدبختي جزو جدا نشدني حيات بشري است، بنابراين زندگي بي ارزش است و عاقلانه ترين کارها خاتمه دادن به حيات بشر است.
2. برخي حيات بشري را ابتر مي دانند و معتقدند که بشر در اثر پيشرفت حيرت آور تکنيک در نيمه راه عمر و بلکه در آغاز رسيدن به بلوغ فرهنگي به احتمال زياد هب دست خود، نابود خواهد شد.
3. گروهي بر اين عقيده اند که شر و فساد جزو جدايي ناپذير بشر نيست; بلکه فساد و تباهي معلول مالکيت فردي است و روزي تکامل ابزار توليد و جبر ماشين، ريشه اين ام الفساد (مالکيت فردي) را خواهد کند.
4. برخي نيز معتقدند که ريشه فسادها و تباهي ها، نقص روحي و معنوي انسان است. آدمي هنوز دوره جواني و ناپختگي را طي مي کند و خشم و شهوت بر او و عقلش حاکم است. انسان بالفطره در راه تکامل فکري و اخلاقي و معنوي پيش مي رود. نه شر و فساد جزو جدايي ناپذير بشر است، نه تمدن برتر، فاجعه خودکشي دسته جمعي را پيش خواهد آورد. آينده اي بس روشن و اميدوار و سعادت بخش و انساني، که در آن شر و فساد از بيخ و بن کنده خواهد شد، در انتظار بشريت است.
اين نظريه، الهامي است که دين مي دهد. نويد مقدس قيام و انقلاب مهدي در اسلام در نتيجه اين الهام است. مسأله انتظار و ظهور منجي در اديان مختلف و آرمان قيام و انقلاب حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در اسلام، يک فلسفه بزرگ اجتماعي است که آينده اش روشن و شفاف را به بشريت نويد مي دهد; نه آينده اي تيره و تار.