لینک ثابت
قال الصادق(علیه السلام):
افضل الا عمال انتظار الفرج
برترین اعمال امت من انتظار فرج است.
قال الصادق(علیه السلام):
افضل الا عمال انتظار الفرج
برترین اعمال امت من انتظار فرج است.
میلاد صادق آل محمد(علیه السلام)
حضرت صادق(علیه السلام) در 17 ربیع الاول سال83 ه.ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود.امامت ان حضرت که همزمان با شهادت پدر ارجمندش از سال 114 شروع شد،با حکومت 5 تن از خلفای اموی و عباسی به ترتیب هشام بن عبدالملک(نهمین خلیفه اموی)،ابراهیم بن ولید(دهمین خلیفه اموی)و مروان بن محمد(آخرین خلیفه اموی126-132) و عبدالله سفاح(اولین خلیفه عباسی)و ابو جعفر منصور دوانیقی(دومین خلیفه عباسی)مصادف بود.آن بزرگوار در 25 شوال سال 148 ه.ق در سن 65 سالگی توسط منصور دوانیقی مسموم شد،در مدینه منوره به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. امام صادق(علیه السلام) در مدت 34 سال امامت پربرکت خویش نقش شایسته ای در گسترش فرهنگ حیات بخش اسلام انجام داد.آن حضرت با استفاده از فرصت بدست آمده در عصر خویش(درگیری ونزاع میان بنی امیه و بنی عباس) وسیع ترین دانشگاه اسلامی را پی ریزی نمود.در دانشگاه آن حضرت حدود چهار هزار نفر شاگرد پرورش یافتند که برخی از آنان از رهبران فکری شیعه به شمار می آیند.هشام بن حکم،عدالله بن ابی جعفر،هشا م بن سالم،محمد بن مسلم،مفضل بن عمر و جابر بن حیان از آن جمله اند.
منبع:منتهي الامال
هفدهم ربیع الاول
بنابر مشهور بین علمای امامیه،روز ولادت با سعادت حضرت خاتم الانبیاءمحمد بن عبدالله(صلی الله علیه وآله وسلم)است و معروف آن است که ولادت باسعادتش در مکه ی معظمه در خانه ی خود آن حضرت واقع شده.در روز جمعه در وقت طلوع فجر در عام الفیل در ایام سلطنت انوشیروان عادل و نیز در این روز شریف سنه83(ه.ق)ولادت حضرت امام صادق(علیه السلام)واقع شده وباعث مزید فضل و شرافت این روز گردیده وبالجمله این روز،روز بسیار شریفی است و از برای آن چند عمل است:اول:غسل دوم:روزه و از برای آن فضیلت بسیاراست و روایت شده که هر که این روز را روزه بدارد،ثواب روزه ی یک سال خدا برای او بنویسد واین روز یکی از آن چهار روز است که در تمام سال به فضیلت روزه ممتاز است. سوم:زیارت حضرت رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) از نزدیک و دور.چهارم:زیارت امیرالمؤمنین (علیه السلام)به همان زیارتی که حضرت صادق(علیه السلام) کرده وتعلیم محمدبن مسلم فرموده.پنجم:در وقتی که روز بلند شود دو رکعت نماز کند در هر رکعت بعد از حمد ده مرتبه سوره قدر و ده مرتبه سوره توحید بخواند و بعد از سلام در مصلای خود بنشیند و این دعا را بخواند:اللّهُمَ اَنتَ حَیٌّ لا تَمُوتُ را بخواند.ششم:مسلمانان این روز را تعظیم بدارند و تصدّق و خیرات بنماید و مؤمنین را مسرور کنند و به زیارت مشاهد مشرّفه روند.
مفاتيح الجنان
او پيغمبراست،نه من كه بو علي سينا هستم
این داستان معروف را شنیده اید بو علی سینا در حواس و فکرش [قوی تر از حد معمول بود]چون آدم خارق العاده ای بود.چشمش از دیگران شعاعش بیشتربود،گوشش خیلی تیزتر بود،فکرش خیلی قوی تربود.کم کم درباره ی حس بوعلی،چشم بوعلی وگوش بوعلی افسانه ها نقل کردند که مثلا در اصفهان بود وصدای چکش مسگرهای کاشان را می شنید.البته این ها افسانه است،ولی افسانه ها را معمولا در زمینه هایی می سازند که شخص جنبه ی خارق العاده ای داشته باشد.شاگردش بهمنیار به او می گفت:تو از آن آدم هایی هستی که اگر ادعای پیغمبری کنی،مردم از تو می پذیرند و از روی خلوص نیت ایمان می آورند.می گفت:این حرفها چیست؟تو نمی فهمی.بهمنیار می گفت:خیر،مطلب ازهمین قراراست.بوعلی می خواست عملاً به اونشان بدهد.
دریک زمستانی که با یکدیگر در مسافرت بودند و برف زیادی آمده بود،مقارن طلوع صبح که مؤذن اذان می گفت،بوعلی بیدار بود،بهمنیار را صدا کرد:بهمنیار!
-بله
-بلند شو.
-چکارداری؟
- خیلی تشنه ام،این کاسه را از آن کوزه آب کن بده که من رفع تشنگی کنم.در آن زمان وسایلی مثل بخاری و شوفاژ که نبوده.مدتی زیرلحاف درآن هوای سرد خودش را گرم کرده بود.حالا از این بستر گرم چگونه بیرون بیاید؟!شروع کرد استدلال کردن که استاد!خودتان طبیب هستید،ازهمه بهترمی دانید،معده وقتی که درحال التهاب باشد اگرانسان آب سرد بخورد،یک مرتبه سرد می شود،ممکن است مریض بشوید،خدای ناخواسته ناراحت بشوید.گفت:من طبیبم تو شاگرد منی،من تشنه ام برای من آب بیاور.باز شروع کرد به استدلال کردن و بهانه آوردن که آخرصحیح نیست،درست است که شما استاد هستید ولی من خیر شما را می خواهم،اگر من خیر شما را رعایت کنم بهتر از این است که امر شما را اطاعت کنم.(گفت:آدم تنبل را که کار بفرمایی نصیحت پدرانه به تو می کند).شروع کرد از این نصیحتها کردن.همین که بوعلی خوب به خودش ثابت کرد که او بلند شو نیست،گفت:من تشنه نیستم،خواستم تو را امتحان کنم.
یادت هست که به من می گفتی چرا ادعای پیغمبری نمی کنی،مردم می پذیرند؟من اگر ادعای پیغمبری کنم،تو که شاگرد منی و چندین سال پیش من درس خوانده ای،حاضر نیستی امر مرا اطاعت کنی؛خودم دارم به تو می گویم بلند شو برای من آب بیاور،هزار دلیل برای من می آوری علیه حرف من،آن بابا بعد از چهارصد سال که از وفات پیغمبرگذشته،بسترگرم خودش را رها کرده رفته بالای مأذنه به آن بلندی،برای این که این ندا را به عالم برساند که:«اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلَ اللهِ».اوپیغمبراست،نه من که بوعلی سینا هستم.
منبع:پيامبر اعظم-مظاهر حسيني
میلاد نور
شهرمکه درظلمت و سکوت سنگینی فرو رفته بود و اثری ازحیات و فعالیت به چشم نمی خورد؛تنها ماه ، مطابق معمول آرام آرام ازپشت کوههای سیاه اطراف،بالا آمده و شعاع کمرنگ و لطیف خود را بر روی خانه های ساده و خالی از تجمل و همچنین به ریگزارهای دور شهر،پهن می کرد.
کم کم شب از نیمه گذشت ونسیم لذت بخش و مطبوعی سرزمین تفتیده ی حجاز را فراگرفت و آن را برای مدت کوتاهی آماده ی استراحت ساخت؛ ستارگان هم در این هنگام به این بزم بی ریا،رونق و صفا بخشیده و به روی ساکنین شهر مکه لبخند می زدند.
اکنون سحراست و مرغان سحرخیز و شب زنده دار،با لحنی روح افزا در آن هوای بهشتی نغمه سر داده و گویا با معشوقی راز ونیاز می کنند.
کرانه ی افق مکه در آستانه ی سپیده ی سحری است،ولی هنوز سکوت ابهام آمیزی بر شهر حکومت می کند،و همه در خواب هستند،فقط «آمنه» بیدار بود و دردی را که در انتظارش بود احساس کرد… درد رفته رفته شدیدتر شد…ناگهان چند بانوی ناشناس و نورانی را در اتاق دید که بوی خوشی از آنان به مشام می رسید. متحیر بود که ایشان چه کسانی هستند و چگونه از در بسته داخل شده اند؟!
طولی نکشید که نوزاد عزیزش به دنیا آمد و بدین ترتیب دیدگان «آمنه» پس از ماهها انتظار در «سحرگاه» هفدهم ربیع الاول به دیدن فرزندش روشن شد.
«محمد صلی الله علیه وآله وسلم» به دنیا آمد وهمراه با ولادت او حوادثی در آسمان و زمین مخصوصا در مشرق زمین که مهد تمدن آن روز بود،پدیدار گردید.
این حوادث به منزله ی سریعترین وسیله ی خبرگزاری امروز جهان بود که از حادثه ی مهمی خبر می داد، و از آنجا که این نوزاد بایستی آداب و رسوم کهنه و خرافی ملتها را در هم بکوبد و اساس و شالوده ای نو برای پیشرفت و ترقی انسانها بریزد،از همان روزگار اول «زنگ بیدار باش» را به صدا در آورد.
کاخ با عظمت انوشیروان که شبحی از قدرت وسلطنت ابدی!را در نظرها مجسم می کرد و مردم به آن و صاحبش چشم دوخته بودند،آن شب لرزید و چهارده کنگره ی آن فرو ریخت وآتشکده ی فارس که شعله های آتش آن هزار سال زبانه می کشید به یک باره خاموش شد وخاکساران آن معبود خیالی و سوزنده که حجابهای تعصب وتقلید غلط به آنان مهلت فکر و مطالعه نمی داد،به حقیقت و جهت دیگری متوجه شدند؛همچنین خشکیدن دریاچه ی ساوه،منطقه ی عظیم دیگری را بیدار ساخت.
منبع:پیامبراسلام حضرت محمد (ص)، هیأ ت تحریریه موسسه در راه حق
مشاهده ي احمد بن اسحاق و لياقت او براي ديدار باامام زمان عليه السلام
احمد بن اسحاق قمي يكي از وكلا و نمايندگان تام الاختيار امام حسن عسگري (عليه السلام)است.وي درسامرا خدمت امام حسن عسگري مي رسد و مي گويد:به حضرت عرضه داشتم: يابن رسول الله،جانشين شما كيست؟امام بعد ازشما كه درقالب احاديث و روايات به ما خبر داده اند چه ويژ گي ها و مشخصاتي دارد؟ بدون اين كه حضرت جواب سوال مرا بدهند، برخاستند و به اندرون خانه تشريف بردند و بعد از دقايقي آمدند. ديدم فرزندي درحدود چهار الي پنج ساله همراه امام حسن عسگري (عليه السلام )است كه حضرت ايشان را بردوش گذاشته اند درحالي كه چهره اش همچون ماه مي درخشيد و در گونه راستش خالي زيبا بود.
«اگربالا نشسته ماه بوده وگرنه يوسفي درچاه بوده»
نگاه كردم ديدم مصداق اين مطلب است:
«آرامش دل راحت جان روح رواني من هرچه بگويم به خدا بهتر ازآني»
برخاستم،حضرت تشريف آوردند،آن آقازاده را بردامانش گذاشت واين جمله را به من فرمود:
«َيااحمد بن اسحاق: لَولاكَرامَتُكَ عَلَي الله وَعَلَي حُجَجِه لَما عَرَضتُ عَلَيكَ اِبني هذا»
«تواگر در نزد خداي منان گرامي نبودي و در نزد حجج و امامان معصوم كرامت و ارزش و موقعيت و احترام نداشتي،هرگز اين فرزندم را به تو نشان نمي دادم.»
اگر مي بيني امام زمان (عليه السلام) را به تو نشان دادم،ريشه ومنشأ دارد،ريشه ومنشأ آن تقوا وكرامت ويژه وممتازي است كه تو درنزد ما ودر نزد خداي منان داري.
منبع:انتظارات امام زمان ازجوانان و وظايف منتظران