چراغ راه
ان الله هو الرزاق ذو القوه المتین
امیری به شکار رفته بود، و به دست خویش، مرغی صید نمود، که گوشتی لذیذ ساختند؛ تا وی بخورد. لقمه ای را به دهان نبرده بود، که کلاغی از آسمان آمد ولقمه را برگرفت و پرید، غیرت امیر به خروش آمد، دستور داد تا دنبال کلاغ بروند و لقمه را از او باز ستانند که گفته اند هر حلقی، سزاور لقمه ای است.
کلاغ بر کوهی رفت وبه نزدیک دره ای رسید، سواران نیز از پی آن روان بودند تا به آن جا رسیدند، ناگاه مردی را دیدند، دست و بازو بسته و تنی مجروح داشت، ماجرایش را پرسیدند، گفت: با اموال فراوانی از این کوه درگذر بودم که به دام دزدان افتادم، اموالم را ربودند و خودم را چنین مجروح و دست بستند. مرد را نزد امیر آوردند، و امیر از این ماجرا در شگفت ماند و گفت: یکی در کنار دریا، تشنه جان می سپارد و یکی ناجسته از دل خاک، آب حیوان بردارد.
قال امیر المومنین علیه السلام: عیاله الخلائق، ضمن ارزقهم و قدر اقواتهم
مردم روزی خور خدایند، خداوند روزی شان را ضمانت و خوراکشان را مقرر کرده است.