ما در کنار دختر موسی نشسته ایم
ما در كنار دختر موسي نشسته ايم
همسايه سايه ات به سرم مستدام باد
لطفت هميشه زخم مرا التيام داد
وقتي انيس لحظه ي تنهايي ام توئي
تنها دليل اينكه من اينجايي ام توئي
هرشب دلم قدم به قدم مي كشد مرا
بي اختيار سمت حرم مي كشد مرا
ما در كنار دختر موسي نشسته ايم
عمريست محو او به تماشا نشسته ايم
اينجا كوير داغ و نمك زار شور نيست
ما روبروي پهنه ي دريا نشسته ايم
قم سالهاست با نفسش زنده مانده است
باور كنيد پيش مسيحا نشسته ايم
بوي مدينه مي وزد از شهر ما، بيا
ما در جوار حضرت زهرا(ُس) نشسته ايم
ما در كنار دختر موسي نشسته ايم
تجسم مهربانی
تجسم مهربانی
بانوی سپیدآب«یا معصومه»علیها سلام
ای دخترآفتاب «یا معصومه»علیها سلام
سرچشمه عصمت وصفا و جودی
هستی تو ز نور ناب«یا معصومه»علیها سلام
پا از رکاب نور بر زمین نهادی،در حالی فرشتگان،همراهی ات می کردندو بانوان پرده نشین،گرداگردت حلقه زده بودند.
خاک تفدیده قم زیر قدم های مبارکت جان می گرفت و از برکت غبار نشسته بر دامانت هر چه بیابان وکویر به شکوفه می نشست.
ای دختر آفتاب!تو آمدی؛در سر سبزترین بهاری که اهالی قم به چشم دیده بودند و در روزی که جد بزگوارت ،وعده آمدنش را داده بود.
آسمان آن روز،میزبان فرشتگانی بود که برای پابوسی ات برهم پیشی می گرفتند و مشتاقانه اذن دخول می طلبیدند.تو در امواج خروشان مردمی که فرسنگ ها به پیشوازت آمده بودند،چون خورشید می درخشیدی و با تبسمی شیرین به صدای تکبیر و تهلیل مردم گوش می سپردی.
مردمی که شبنم اشک بر غنچه لبخندشان نشسته بود وبا دست های گل و ریحان،به استقبالت آمده بودند.
تو آمدی،معصومه جان وبعد از تو،همه چیز رنگ وبویی دیگر یافت.
قم قطعه ای از بهشت شد و صدای بال فرشتگان ،هر صبح وشام از آسمانش به گوش رسید.
انگار همه خوبی ها،همه شادی ها به سوی این نقطه از زمین سرازیر شده بود.
ای پرده نشین حرم عصمت وعفاف،خدا را شکر که آفتاب وجودت بر آسمان بی ستاره قم درخشید.
خدا را شکرکه بیت النور عبادتت،بیت الله دل خستگان این وادی شد.
خدا را شکرکه طوبای عشق ومعرفتت،چونان درختی سبز وستبر بر سر مردمان شیفته این دیار،سایه گستر شد.
بانوی عشق!قم،خانه اهل بیت است و صاحب این خانه تویی!
قم،پناهگاه همه دل سوختگان عالم است و سر سلسله این عاشقان سوخته تویی!
قم،باغی از جنات بهشت است و باغبان مهربان شکوفه هایش تویی!
خوش آمدی به خاک کویری این دیار،ای طلایه دار بهار!
صفای قدمهای خسته ات،ای نادره روزگار!
چشم هامان را تا ابد به جمال فاطمی ات روشن کردی و دل هامان را تا همیشه،سرشار از پروانگی ات کردی!
اینک،تو را قسم به کرامت دستانت،قبولمان کن!
تو را قسم به زلال چشمانت،آب کوثرمان بخش!تو را قسم به عطوفت ومهرت،از خانه خویش مرانمان!
ای تجسم مهربانی زهرا سلام علیها و رأفت برادرت امام رضا علیه السلام!
دریاب مار را که ساحل نشین دریای توییم؛رهامان مکن در این روزگار وانفسا!
کرامات ومعجزات حضرت زهراء(س)
كرامات و معجزات حضرت زهرا (س)
حضرت فاطمه عليهاالسلام در پيشگاه خدا آن چنان معزز بود كه بارها مورد عنايت خاص آسمانى قرار گرفته و موائد گوناگون از سوى پروردگار عالم نازل مىشد كه اينك به برخى از آنها اشاره مىكنيم:
="MsoNormal” style="mso-margin-top-alt: auto; mso-margin-bottom-alt: auto; text-align: right; line-height: normal; mso-outline-level: 4; direction: ltr; unicode-bidi: embed;” dir="LTR” align="right">
فرستادن غذا از طرف خداوند براى حضرت زهرا(س)
پيامبر عالى قدر اسلام به شدت گرسنه بود و ضعف و ناتوانى وى را از پاى درآورده بود، او براى پاره نانى به اتاقهاى هريك از زنانش مراجعه كرد، ولى آنان نيز طعامى نداشتند. سرانجام به خانهى دخترش فاطمه عليهاالسلام سركشيد، تا در آن خانهى اميد به مقصود رسد، ولى فاطمه عليهاالسلام و بچههايش گرسنه بودند و تكهنانى در آنجا نيز به دست نيامد.
هنوز چند دقيقه بيش نبود كه رسول گرامى اسلام منزل دخترش را ترك كرده بود كه مختصر طعامى از سوى يكى از همسايهها به آن بانو رسيد. فاطمه عليهاالسلام با خود گفت سوگند به خدا،خود و فرزندانم گرسنه مىمانم، ولى اين تكه نان و گوشت را به پدرم مىخورانم، و لذا يكى از حسنين را به دنبال پدر فرستاد و او را دوباره به خانهاش دعوت كرد.
فاطمه اهدايى همسايه را كه دو تكه نان و مختصر گوشتى بود، در يك ظرف سرپوشيده قرار داده بود، چون پدرش دوباره به خانه او برگشت، سراغ طعام رفت و آن را در برابر ديدگان رسول خدا گذاشت، ولى ظرف پر از گوشت و نان بود، و فاطمه عليهاالسلام خود نيز از اين مائدهى آسمانى تعجب مىكرد و خيره خيره به آن تماشا مىنمود رسول خدا خطاب به دخترش گفت:اى دختر گرامى! اين طعام چگونه و از كجا رسيد؟ فاطمه عليهاالسلام جواب داد
هو من عنداللَّه ان اللَّه يرزق من يشا بغير حساب. فقال: الحمدللَّه الذى جعلك شبيهه بسيدة نسا بنىاسرائيل فانها كانت اذا رزقها اللَّه شيئا فسئلت عنه قالت: «هو من عنداللَّه ان اللَّه يرزق من يشاء بغير حساب.»
آن از بركات و الطاف الهى است، خداوند به هركسى بخواهد بدون محدوديت عطا مىكند
رسول خدا چون سخن دخترش را شنيد فرمود:سپاس خدایی را که تو را همانند مریم سرور زنان بنىاسرائيل قرار داده، زيرا او نيز هرگاه مورد عنايت الهى قرار مىگرفت و خداوند برايش مائده مىفرستاد، كه جواب سؤال مىگفت: اين طعام از جانب خدا است، او به هركسى بخواهد روزى بىحساب مىدهد.
آنگاه رسول خدا على عليهالسلام را نيز به حضورش فراخواند و همگى از آن غذا خوردند و سير شدند و زنان و اهلبيت پيامبر نيز دعوت شدند و خوردند، ولى غذا و مائده آسمانى به همان صورت باقى بود.حتى فاطمه عليهاالسلام براى همسايگان نيز از طعام آسمانى كه از الطاف خفيه الهى سرچشمه گرفته بود ارسال داشت….
موائد آسمانى براى فاطمه عليهاالسلام در يكى دوبار محدود نمىگردد، او بارها از خداوند خويش درخواست طعام كرد و پروردگار عالم نيز بىدرنگ طعام بهشتى براى آن حضرت ارسال داشت از آن جمله:
روزى اميرالمؤمنين على عليهالسلام به شدت گرسنه بود و از فاطمه عليهاالسلام طعام خواست، ولى در خانه چيزى نبود. فاطمه عليهاالسلام گفت: يا على! در خانه طعامى نيست، من و بچههايت دو روز است كه گرسنهايم و مختصر طعامى هم كه بود، آن را به تو خورانديم و خود در گرسنگى صبر كرديم.
على عليهالسلام از شنيدن اين سخن فوقالعاده ناراحت گشته و اشك در چشمانش حلقه زد و براى تهيه طعام زن و فرزندانش به بازار رفت و يك دينار قرض گرفت تا مشكل گرسنگى خانوادهاش را برطرف سازد ولى نشد. چرا؟! چون يكى از دوستانش گرفتار بود و گرسنگى و گريه زن و بچهها او را در بيرون از خانه آواره كرده بود، او دنبال نان و پول بود، ولى چاره اش بدون چاره….
على از درد او آگاه شد و مانند هميشه ايثار كرد و ديگران را بر خود و خانوادهاش مقدم داشت و بدين وسيله يكى از دوستانش را كه مقداد نام داشت خوشحال و خوشدل ساخت.
على عليهالسلام دست خالى شد و نتوانست به خانه رود، رو به سوى مسجد كرد و مشغول عبادت شد از آن سو پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مأمور گشت شب را در خانه ى على بسر برد و لذا بعد از نماز مغرب و عشا دست على را گرفت و فرمود: على جان! امشب مرا به مهمانى خود مىپذيرى؟ مولاى متقيان سكوت كرد، چرا كه زمينه پذيرايى نداشت و فاطمه عليهاالسلام و حسنين گرسنه مانده بودند و پول تهيه نان و گوشت فراهم نبود، ولى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله دوباره اظهار داشت: چرا جواب نمىدهى؟ يا بگو: بلى، تا با تو آيم و يا بگو: نه، تا راه ديگر پيش گيرم على عليهالسلام عرض كرد: يا رسولاللَّه !بفرمایید.
رسول خدا دست على را گرفت، دست در دست او به خانهى فاطمه عليهاالسلام آمد و با هم به خانه وارد شده و با زهرا ديدار كردند، فاطمه عليهاالسلام در حال نماز و نيايش بود و خدا را مىخواند، او صداى پدر را شنيد و به سوى او آمد و خوشآمد گفت و سفره را باز كرده و غذاى مطبوع آورد، تا گرسنگان را سير كند و چاره نيافتهها را چارهساز باشد
على عليهالسلام به فاطمه عليهاالسلام خيرهخيره نگاه مىكرد و با زبان بىزبانى سؤال مىنمود: يا فاطمه! اين طعام از كجا؟
پيش از آنكه فاطمه عليهاالسلام جواب گويد رسول خدا دست بر دوش على گذاشت و جواب داد: يا على! هذا جزا دينارك من عنداللَّه.
اين غذا پاداش آن دينارى است كه به مقداد دادى.
خداوند به شما جريان زكريا و مريم را تكرار كرد. و از طعامهاى بهشتى مرحمت نمود…
اقرار به رسالت پدر در شكم مادر
وقتى كه كفار از پيامبر اسلام (ص) انشقاق قمر را خواستند، زمانى بود كه خديجه (س) به فاطمه (س) حامله بود و خديجه از اين سؤال كفار ناراحت شده و گفت: زهى تأسف براى كسانى كه محمد را تكذيب مىكنند! در حالى كه او فرستادهى پروردگار من است.
پس فاطمه (س) از شكم مادرش صدا كرد: اى مادر! نترس و محزون نباش، زيرا خدا با پدر من مىباشد.
پس وقتى كه مدت حمل خديجه (س) تمام شد و موقع وضع حمل رسيد، خديجه فاطمه (س) را به دنيا آورد و او به نور جمال خود تمام جهان را روشن و منور ساخت.
چرخيدن آسياى دستى به خودى خود در خانه حضرت زهرا (س)
جناب ابوذر مىگويد: رسول خدا (ص) مرا به دنبال على (ع) فرستاد. به خانهاش رفتم و او را خواندم، ولى پاسخ مرا نداد. و آسياب دستى را ديدم كه بدون اينكه كسى باشد به خودى خود، مىگردد. دوباره او را خواندم، بيرون آمد و با هم نزد رسول خدا (ص) رفتيم و پيامبر متوجه على (ع) شد و چيزى به او گفت كه من نفهميدم.
گفتم: شگفتا! از دستاسى كه بدون گرداننده مىگردد.
آنگاه پيامبر (ص) فرمود: خداوند قلب دخترم فاطمه و اعضا و جوارحش را پر از ايمان و يقين كرده و چون خداوند ضعف او را دانست، پس در روزگار سختى به او كمك كرد و كفايتش نمود. مگر نمىدانى كه خداوند، فرشتگانى را قرار داده تا خاندان محمد را يارى دهند؟!
حرام بودن آتش بر فاطمه زهرا (س)
روزى عايشه بر فاطمه (س) وارد شد، در حالى كه آن حضرت براى حسن و حسين (ع) با آرد و شير و روغن در ديگى غذاى حريره درست مىكرد. ديگ بر روى اجاق و آتش مىجوشيد و بالا مىآمد و فاطمه (س) آن را با دست خود هم مىزد.
عايشه با اضطراب و نگرانى از نزد او بيرون آمده، نزد پدرش ابوبكر رفت و گفت: اى پدر! من از فاطمه چيز شگفتآورى ديدم، و آن اينكه دست به درون ديگى كه بر روى آتش مىجوشيد برده، آن را به هم مىزد.
گفت: دختركم! اين را پنهان كن كه كار مهمى است.
اين خبر كه به گوش پيامبر اكرم (ص) رسيد، بر بالاى منبر رفت و حمد و سپس الهى را به جاى آورد، سپس فرمود:
همانا مردم ديدن ديگ و آتش را بزرگ شمرده و تعجب مىكنند. سوگند به آن كسى كه مرا به پيامبرى برگزيد، و به رسالت انتخاب فرمود، همانا خداى عزوجل آتش را بر گوشت و خون و موى و رگ و پيوند فاطمه حرام كرده است، فرزندان و شيعيان او را از آتش دور نمود، برخى از فرزندان فاطمه داراى رتبه و مقامى هستند كه آتش و خورشيد و ماه از آنها فرمانبردارى كرده در پيش رويش جنيان شمشير زده، پيامبران به پيمان و عهد خود دربارهى او وفا مىكنند، زمين گنجينههاى خودش را تسليم او نموده، آسمان بركاتش را بر او نازل مىكند.
واى، واى، واى به حال كسى كه در فضيلت و برترى فاطمه شك و ترديد به خود راه دهد، و لعنت و نفرين خدا بر كسى كه شوهر او، على بن ابىطالب را دشمن داشته به امامت فرزندان او راضى نباشد. همانا فاطمه، خود داراى جايگاهى است و شيعيانش نيز بهترين جايگاهها را خواهند داشت. همانا فاطمه پيش از من دعا مىكند و شفاعت مىنمايد و شفاعتش علىرغم ميل كسانى كه با او مخالفت مىكنند، پذيرفته مىشود.
تعدادي ديگر از كرامات و معجزات حضرت زهرا(س)
1 ـ نورانى شدن چادر مبارك حضرت زهرا سلام اللَّه عليها
2 ـ آمدن لباسها و زيورهاى بهشتى براى حضرت زهرا سلام اللَّه عليها
3 ـ لباس بهشتى حضرت زهرا سلام اللَّه عليها در مجلس عروسى
4 ـ نزديك شدن مردم به هلاكت به واسطه ى نفرين حضرت زهرا سلام اللَّه عليها
5 ـ مستجاب شدن نفرين حضرت زهرا سلام اللَّه عليها در مورد عمر
6 ـ ملاقات حوريان بهشتى با حضرت زهرا سلام اللَّه عليها
7 ـ نازل شدن جبرئيل بر حضرت زهرا سلام اللَّه عليها پس از رحلت پيامبر (ص)
8 ـ در آغوش كشيدن حسنين عليهم السلام توسط حضرت زهرا بعد از شهادت
9 ـ خاكسپارى حضرت زهرا و صحبتهاى زمين با اميرالمؤمنين عليه السلام
تكيه بر همين ديوار!
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبری باز کرده بود که هر صبح پیش از مسجد می آمد که بگوید: ” پدرت فدایت دخترم!”
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبر باز کرده بود که هر غروب می آمد که بگوید: ” شادی دلم ” ، ” پاره تنم".
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبر باز کرده بود که می خواست برود سفر و آمده بود زیر گلوی او را ببوسد.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبر باز کرده بود که پی “کسای یمانی” می گشت تا در آن
آرامش یابد.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی پسرش حسن علیه السلام باز کرده بود “جدت زیر کساست،
برو نزدیک".
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار وبه حسین علیه السلام خسته از راه آمده ، گفته بود” نور چشمم"، “میوه دلم”
، ” جد و برادرت زیر کسایند".
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی علی علیه السلام باز کرده بود. روی علی علیه السلام که بی تاب می گفت ” بوی برادرم محمد صلی الله علیه و آله می آید".
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و تنها گلیم زیر پایش را بخشیده بود.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و گردنبند یادگاری را کف دستهایش دراز کرده بود سمت فقیری که از
این همه سخاوت گریه می کرد.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و پارچه ای کشیده بود روی سرش چون حتی چادرش را بخشیده بود.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و قرص نان را گرفته بود بیرون تا دست های مسکینی آن را بقاپد، بعد از
گرسنگی روزه ی بی سحری چشم هایش سیاهی رفته بود.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و قرص نان شب بعد را به دستهای یتیمی سپرده بود. و باز به اسیری.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و به صورت شرمنده ی زنی که برای بار دهم سوالی را می پرسید لبخند زده
بود.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار ودر را برای مردش باز کرده بود که باز با دست خالی از راه می رسید و نگفته بود که چند روز است غذایش را به بچه ها داده و خود نخورده است.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی چشمهای خیس علی باز کرده بود ، روی مردی که جانش و
برادرش را از دست داده بود.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و شنیده بود همسایه ها بلند، طوری که بشنود ، می گویند: علی! او را ببر جایی دوراز شهر، گریه هایش نمی گذارد شب بخوابیم.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و به بلال که ساکت و محزون آن پشت ایستاده بود، گفت: ” دوباره
اذان بگو، من دلتنگم".
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و در را روی علی باز کرده بود که می آمد تا برای سالهای طولانی خانه نشین باشد.
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده به همین دیوار و گفته بود ” نمی گذارم ببریدش".
ایستاده بود پشت همین در، تکیه داده بود درست بر همین دیوار که…!
بارگاه حضرت معصومه(سلام الله علیها)تجلیگاه حضرت زهرا(سلام الله علیها)
بارگاه حضرت معصومه(سلام الله علیها)تجلیگاه حضرت زهرا(سلام الله علیها)
بر اساس رویای صادقه ای که مرحوم آیت الله مرعشی نجفی (ره)از پدر بزرگوارش مرحوم حاج سید محمود مرعشی نقل می کردند،قبر شریف حضرت معصومه(سلام الله علیها)جلوه گاه قبر گم شده ی مادر بزرگوارش حضرت صدیقه طاهره(سلام الله علیها) می باشد.آن مرحوم در صدد بود که به هر وسیله ای که ممکن باشد،محل دفن حضرت زهرا(سلام الله علیها)را به دست آورد،به این منظور ختم مجربّی را آغاز می کند وچهل شب آن را ادامه می دهد تا در شب چهلم به خدمت حضرت باقر(ع) و یا حضرت صادق(ع) شرفیاب می شود،امام (ع)به ایشان می فرماید:«علیک بکریمه أهل البیت»«به دامن کریمه اهل بیت پناه ببرید.»عرض می کند:بلی من هم این ختم را برای این منظورگرفته ام که قبر شریف بی بی را دقیقاً بدانم و به زیارتش بروم.
امام(ع)فرمود:منظور من قبر شریف حضرت معصومه در قم می باشد.سپس ادامه داد:«برای مصالحی خداوند اراده فرموده که محل دفن حضرت زهرا(سلام الله علیها)همواره مخفی بماند و لذا قبر حضرت معصومه(سلام الله علیها) را تجلیگاه قبرآن حضرت قرار داده است.هر جلال وجبروتی که برای قبر شریف حضرت زهرا(سلام الله علیها)مقدر بود خداوند متعال همان جلال وجبروت را ب قبر مطهر حضرت معصومه(سلام الله علیها)قرار داده است.»