وقایع 15 بهمن 1357
بختيار تمام پايگاههايش را از دست داده و همچنان با انجام مصاحبههاي مختلف سعي در به رخ كشيدن قدرت خود دارد. محورهاي مورد تاكيد و تهديد او در مصاحبهها اينها هستند:
- به آيتالله خميني اجازه تشكيل دولت موقت را نميدهم.
- كساني را كه جنگ داخلي راه بيندازند اعدام ميكنم.
- تمام نظرات امام خميني را در لباس قانون تحقق ميبخشم.
امام در پاسخ تهديدهاي دولت فرمودند: «من بايد نصيحت كنم كه دولت غاصب كاري نكند كه مجبور شويم مردم را به جهاد دعوت كنيم. ما از ارتش ميخواهيم هر چه زودتر به ملت متصل شوند. آنها فرزندان ما هستند. ما به آنها محبت داريم…»
امام همچنين در سخنرانيها و ديدارهايشان با مردم اصول سياستهايشان را اينگونه بيان فرمودند: «تمام اتباع خارجي در ايران به صورت آزاد زندگي خواهند كرد. ما براي اقليتهاي مذهبي احترام قائل هستيم. نظر من راجع به راديو و تلويزيون و مطبوعات اين است كه در خدمت ملت باشند. دولتها حق هيچ نظارت ندارند…»
وقایع 14 بهمن 1357
در تمام كشور مردم به اعتصاب عمومي دست زدهاند. كاركنان ادارات و وزارتخانههای مختلف، وزيران و مديران دولت را به محل كار خود راه نمیدهند. جواد شهرستانی، شهردار وقت تهران، به ديدار امام ميرود و استعفانامهاش را به ايشان تسليم ميكند و البته دوباره از سوی امام شهردار ميشود. بختيار از انتشار اين خبر و احتمال اينكه سرمشق ديگر زير دستانش قرار گيرد به شدت ميترسد و طي يك مصاحبه شروع به ناسزاگويی به جواد شهرستانی ميكند و ساير كارمندان و مسئولان دولت خويش را تهديد ميكند. با همهی اينها شهردار تهران، تنها كسي نبود كه به مدرسهی علوی(محل سكونت امام) روی آورد.
پیا م عاشورای خداوند متعال
پیام عاشورای خداوند متعال
امام باقر(علیه السلام) می فرمایند:هنگامی که جدم حسین(علیه السلام) در کربلا کشته شد،همه ی فرشتگان به درگاه خداوند ناله و گریه کردند و عرض کردند:ای خدای ما؛آیا نمی بینی برگزیده ات،فرزند برگزیده ات،و بهترین خلق تو را ظالمان کشتند.
پس خداوند خطاب به فرشتگان فرمود:
قرّوا ملائکتی فو عزّتی و جلالی لانتقمن منهم و لو بعد حین.
آرامش داشته باشید،به عزت و جلالم سوگند؛هر آینه حتماً انتقام خواهم کشید از آن ستمگران در زمان خودش.
سپس خداوند پرده را برداشت و فرشتگان،امامان از نسل امام حسین(علیه السلام) را دیدند و خوشحال شدند،و به یکی از آنها که ایستاده و در حال نماز خواندن بود،نگاه کردند.خداوند عزّوجل فرمود:
بذلک القائم انتقم منهم.
به این ایستاده،(حضرت مهدی علیه السلام) انتقام خواهم گرفت.
پیام خدا به محفل عقد فاطمه علیها السلام
پیام خدا به محفل عقد فاطمه علیها السلام
جبرئیل پیام آفریدگارهستی را در مجلس عقد فاطمه علیها السلام در آسمان چهارم،بدین صورت قرائت کرد:
«ستایش از آن من و شکوه وعظمت ویژه ی من است،و مردمان همگی بندگان و آفریده ی من هستند.اینک من بنده ی شایسته ی خویش(فاطمه)را به عقد برگزیده ی بندگانم(علی)درآوردم. هان ای فرشتگان! همگی گواه باشید».
در روایت است که:«ام ایمن»- که بانویی با ایمان بود- بر پیامبر وارد شد در حالی که گریه می کرد.پیامبر از علت گریه اش جویا شد؟او گفت:مردی از انصار دخترش را شوهر داده و در عروسی او بر سر دخترش،شکر و بادام افشانده است،و من با دیدن آن تشریفات به یاد مراسم ساده و پر معنویت عقد فاطمهعلیها السلام افتادم که شما چیزی بر سرش نیفشاندید.
پیامبر فرمود:سوگند به خدایی که مرا به رسالت برانگیخت،هنگامی که خدا«فاطمه» رابه عقد«علی»درآورد،به فرشتگان مقرب خویش فرمان داد تا بر عرش او گرد آیند و همه آنها-که «جبرئیل»و«میکائیل»و«اسرافیل»نیز بودند- گرد آمدند.آن گاه به پرندگان دستور داد به نغمه سرایی بپردازند و به درخت «طوبی»فرمان رسید که مروارید تازه و لؤلؤ شفاف و درّ سفید و زبرجد و یاقوت سرخ بر آنها بپراکند.
در روایت دیگری آمده است که:محفل پرشکوه عقد«فاطمه» و«علی» در شب معراج و در کنار«سدره المنتهی»- منظور مکان،یا درخت شکوهباری است در بهشت پر طراوت و زیبا- برگزار گردید و آن شب،خدا به «سدره المنتهی» فرمان دادکه: آن چه داری بیفشان و نثار نما!و آن هم به فرمانبرداری از خدا بارانی از درّ و گوهر و مرجان را بباراند.
منبع:آیت الله محمدکاظم قزوینی،فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت
از کرامات حضرت معصومه(سلام الله علیها)
از کرامات حضرت معصومه(سلام الله علیها)
دست چپ من از کار افتاده انگشتانم جمع شده و بی حس هستند.وضعیت دست چپم بسیار بد است.سردردهای دوره ای من شدیدتر شده است.سر دردی که با دوا و دکتر هم خوب نشد.حوصله ام سر رفته.بلند می شوم و می روم کنار دار قالی-
-مادر!
-چی میگی نجمه؟
-من دلم گرفته- چکار کنم؟ ……بریم زیارت کریمه بانو؟
-سر ظهر؟
-چیه، عیبی داره؟
-خیلی خوب مادرجون!برو لباستو بپوش حاضر شو.
از زیر ساعت حرم می گذریم.ساعت،دو بعدازظهر را نشان می دهد.وارد حرم می شویم.زائران زیارتنامه می خوانند.بوی خوش گلاب مشامم را نوازش می دهد.بعد از زیارت به مسجد طباطبایی می رویم.گوشه ای می نشینیم.سجاده ام را پهن می کنم به نماز می ایستم.بعد از نماز تسبیح سبز رنگ را از داخل سجاده بر می دارم و ذکر صلوات می فرستم.ناگاه صدایی از پشت سر می شنوم:دختر خانم!با دست چپت هم صلوات بفرست.بر می گردم کسی نیست.نگاهم به ضریح می افتد.متوجه دست چپم می شوم.آن را حرکت می دهم.خوب شده.انگشتانم را باز می کنم.لبهایم از خوشحالی می لرزد.نماز مادرم تمام شده.
- شادمان می گویم:مادر،دستم خوب شد!
- شوخی نکن نجمه!
- به خدا راست می گم. مادر باورش نمی شود.دستم را مقابل صورتش می چرخانم.با صدای بلند گریه می کند.خادمی که آن نزدیکی است به سویمان می آید.بلند می شوم.بغض راه گلویم را بسته:آقا!حضرت معصومه(سلام الله علیها)منو شفا داد. خادم با دست اشاره می کند-:آرام باش دخترم!اگه مردم بفهمند،شلوغ می شه.اون خانم کیه؟-مادرمه-.خیلی خوب،تشریف بیارید بیارید بریم دفتر حرم،اونجا کرامت ثبت بشه.
من می گویم و مدیریت حرم می نویسد.خودکار آبی را روی صفحه کاغذ می لغزاند.نجمه حسینی هستم.فرزند ضامن علی،17ساله،شغل پدرم کارگر بنایی است.اهل افغانستانم.ولایت سمنگان…