مسلم ابن عقیل
مسلم ابن عقیل در میان جوانان برومند (بنی هاشم) مسلم، فرزند عقیل یکی از چهره های تابناک وشخصیت های بارز به شمار می رود
عقیل برادر حضرت علی علیه السلام ، ودومین فرزند ابوطالب بود. مسلم بن عقیل، برادر زاده ی امیر المومنین و پسر عموی امام حسین علیه السلام است.از آغاز کودکی، در میان جوانان بنی هاشم به خصوص در کنار امام حسین علیه السلام بزرگ شد وکمالات اخلاقی ودرس های حماسه وایثار وشجاعت رابه خوبی فراگرفت.
مسلم درزمان حضرت امیرعلیه السلام نوجوانی رشیدوپاک بودکه افتخاربه دامادی آن حضرت نائل شد.اوبایکی از دختران امام به نام رقیه ازدواج کرد.این وصلت برمیزان فضیلت های مسلم افزود.
به نقل مورخان،درزمان حکومت آن حضرت(بین سال های 36تا40)از جانب امام،متصدی برخی از منصب های نظامی درلشکربود.ازجمله درجنگ صفین،وقتی که امیر المومنین لشکر خودراصف آرایی می کرد،امام حسن وامام حسین وعبدالله بن جعفر ومسلم بن عقیل رابرجناح راست سپاه مامور کرد.دردوران امامت ده ساله ی امام حسن مجتبی که ازسخت ترین دوره های تاریخ اسلام نسبت به پیروان اهل بیت وطرفداران حق بود،مسلم باخلوص هرچه تمام درمسیرحق بود واز باوفاترین یاران واز اصحاب خاص امام حسن محسوب می شد.پس از شهادت امام مجتبی که امامت به حسین بن علی رسیدتامرگ معاویه که یک دوره ی ده ساله بودباز مسلم رادرکنار امام حسین می بینیم.
مسلم بن عقیل دست ازمحبت وولایت وحمایت امام زمان خویش حسین بن علی برنداشت تا اینکه به عنوان پیشرونهضت کربلا به کوفه آمد وافتخاراولین شهید کاروان عاشورارابه خود اختصاص داد.در15رمضان سال 60هجری مسلم به سمت کوفه حرکت نمود.امام درآن روز مسلم بن عقیل راهمرا بانامه ای به سوی کوفه فرستاد.
درروزپنج شوال مسلم بن عقیل پس ازسختی های فراوان واردکوفه شد.نعمان بن بشیر،والی کوفه ،جهت جلوگیری ازهمراهی مردم بامسلم وکنترل اواقداماتی انجام می دهد.گزارشاتی ازجاسوسان مبنی بربی کفایتی والی کوفه درکنترل حرکت مسلم به یزید واصل می شود.والی کوفه نعمان بن بشیر ازسوی یزید عزل وعبیدالله بن زیاد جانشین او می شود.دراین دوران وقبل از ورود عبیدالله مسلم مورداستقبال کوفیان قرارگرفت.ومردم بااوبیعت می کنند
اوبه امام نامه می نویسد:… جماعت کوفیان باشما هستند،پیشنهادمی کنم پس ازمطالعه ی نامه حرکت نمایید…..
نامه مسلم توسط قیس بن مسهر به سوی امام فرستاده می شود.باآمدن بن زیاد از بصره به کوفه جوحاکم برشهر تغییر می کند.اوباپول وایجادترس ووحشت همه رامطیع خود می کند.میثم تمارتوسط اوبه شهادت می رسد مردم اطراف مسلم راخالی می کنند.اوبه صورت مخفیانه درخانه هانی بن عروه زندگی می کند.عبیدالله، سپاهیانی راکه جهت دفاع از مرزهاتجهیزشده بودند،برای جنگ باامام حسین آماده می کند.برای سرمسلم جایزه تعیین می کند وکوفه رابه یک پادگان نظامی مبدل می نماید.مسلم پس ازاقامه نماز درمسجد کوفه درکوچه ها سرگردان می شود.درخانه زنی از شیعیان مخفی می شود.اما صبح روز بعد درجریان یک نبرد نابرابرده ها نفر از نیروهای عبیدالله را ازبین می بردوتوسط ما موران دستگیرمی شود .مسلم درروزنهم ذی الحجه به شهادت می رسد.برجسته ترین یاران امام نظیر عبدالله بن مقطر وهانی بن عروه نیزبه شهادت می رسند.
حالا همه درکوفه مشغول آماده شدن برای نبرد هستند!هیچ کس جرات ندارداز حسین حرف بزند.
روایتی از دلداگی شهیدعلی اکبرالوندی به امام حسین علیه السلام
می گویند شب جمعه به زیارت اهل قبور بروید ارواح مومنان دراین موقع آزادهستند.لذازیارت اهل قبوردراین زمان مستحب است.من هم براین اساس غروب روز پنج شنبه باسختی بسیار راهی بهشت زهرامی شدم.شبهای جمعه راکنار مزارپسرم می ماندم.سالهای اول جنگ بود.من می رفتم ودرتاریکی شب جمعه برمی گشتم.دلخوشی من مادر به این بود که شب جمعه کنارفرزندم باشم.تااینکه یک شب جمعه وقتی به خانه برگشتم وخوابیدم بلافاصله پسرم، علی اکبررادیدم !بسیارزیباتر ازقبل شده بود.باخوشحالی به استقبالش رفتم.علی اکبرکنارم نشست وباادب سلام واحوالپرسی کرد.بعدازکمی صحبت به من گفت:مادر،خواهشی ازشمادارم!می شودشما شب های جمعه سر مزار من نیایید؟!با تعجب گفتم برای چه؟من خیلی سختی می کشم تاخودم رابه بهشت زهرا برسانم وقتی هوا تاریک میشه باهزار بدبختی برمی گردم. پسرم بی مقدمه ادامه داد:مادر،آخه شب جمعه که می شود من باهمه شهدا میریم خدمت آقا ابا عبدالله علیه السلام درکربلا.نمی دونی چه حالیه،همه دور آقا حلقه می زنند….. اما همین که می خوام کنارآقادرمیان جمع شهدابنشینم،مولای مابه من میفرماید:
برگرد،شما مهمان دارید.بروپیش مادرت.تاپسرم این حرف رازد ازخواب پریدم.ازهفته بعدیاصبح جمعه ها می رفتم یاظهرپنج شنبه.تااینکه مدتی بعدبه خواب یکی ازدوستان آمدوگفت:ازمادرم تشکرکن وبگوپسرت ملازم رکاب امام حسین علیه السلام است.