كشف اسرار با مركب آسماني
08 آذر 1395
حضرت موسي بن جعفر به نقل از پدران بزگوارش عليهم السّلام، از جابر بن عبد اللّه انصاري حكايت نمايد:روزي پيامبر خدا صلّي اللّه عليه و آله، به مسجد آمد و نزد ما نشست و فرمود: برنامه اي از طرف خداوند متعال نازل شده است، جهت اجراء آن عليّ بن ابي طالب عليه السلام را بياوريد.پس سلمان فارسي به دنبال آن حضرت رفت، هنگامي كه عليّ عليه السلام نزد رسول خدا صلوات اللّه عليه آمد، با يكديگر خلوت كرده و مطالب سرّي را براي علّي عليه السلام بيان نمود و ما متوجّه آن سخنان نشديم
، فقط مشاهده كرديم كه حضرت رسول سخت عرق كرده و قطرات عرق از پيشاني و صورت مباركش، همچون دانه هاي درِّ شفّاف سرازير استو چون اسرار ايشان پايان يافت، به حضرت علّي عليه السلام فرمود: آن ها را حفظ و رعايت نما كه بسيار مهمّ خواهد بود.بعد از آن اظهار نمود: اي جابر! ابوبكر و عمر را بگو تا نزد ما آيند.پس به سراغ آن ها رفتم و پيام حضرت رسول را رساندم؛ و هر دو حاضر شدند، سپس حضرت فرمود: به عبدالرحمان هم بگوئيد بيايد؛ او هم آمد.بعد از آن رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله، به سلمان فارسي خطاب كرد و فرمود: برو نزد امّ سلمه و يك عدد فرش خيبري از او بگير و بياور.وقتي سلمان فارسي آن فرش را آورد، حضرت دستور داد تا فرش را پهن كنند و هر نفر در گوشه اي، روي آن بنشيند؛ پس ابوبكر و عُمر و عبدالرحمان در سه گوشه آن نشستند.و بعد از آن حضرت رسول با سلمان فارسي خلوت كرد و اسراري را برايش بيان نمود و در پايان فرمود: در چهارمين گوشه فرش بنشين؛ و به حضرت علّي عليه السلام نيز دستور داد: در ميانه و وسط آن فرش بنشين؛ وآنچه برايت گفتم بگو، كه در اين صورت بر هر كاري و هر حركتي قادر خواهي شد. در اين لحظه، آن سه نفر گفتند: اين از خصوصيّات عليّ است؟!حضرت رسول صلوات اللّه عليه فرمود: بلي، قدر و منزلت او را بشناسيد و احترام او را رعايت كنيد.جابر انصاري گويد: بعد از آن، فرش حركت كرد و در آسمان ها به پرواز در آمد و چون پس از مدّتي به زمين باز گشت، از سلمان فارسي شنيدم كه گفت:پس از پرواز به آسمان ها، در گوشه اي از زمين كنار غاري فرود آمديم و طبق دستور حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله، به ابوبكر گفتم: به افرادي كه داخل غار هستند، سلام كن و چون سلام كرد جوابي نشنيد.سپس به عمر گفتم كه سلام كند، او هم پس از سلام جوابي نشنيد، همچنين عبدالرحمان سلام كرد و نيز جوابي داده نشد، بعد از آن خودم سلام كردم و جواب سلام من نيز داده نشد.در نهايت به حضرت عليّ عليه السلام عرضه داشتم: اكنون شما بر اهل غار سلام نمائيد؛ و چون همانند ديگران سلام كرد ناگهان درب غار گشوده شد و صدائي از درون آن به گوش رسيد و نوري نمايان گرديد به طوري كه آن سه نفر از وحشت پا به فرار گذاشتند.من به ايشان گفتم: آرام باشيد، فرار نكنيد تا ببينيم چه خواهد شد و آن ها چه مي گويند.سپس حضرت عليّ عليه السلام به اهالي درون غار خطاب نمود و فرمود: سلام بر شماها كه به خداي يكتا ايمان آورده ايد.در همين لحظه از درون غار گفته شد: سلام بر تو اي امام متّقين!ما شهادت مي دهيم كه پسر عمويت پبامبر خدا است و تو امام و پيشواي مسلمين هستي؛ و ولايت و خلافت پس از رسول خدا تنها مخصوص تو است نه ديگران.بعد از آن، هر سه نفر به حضرت عليّ عليه السلام گفتند: ما نيز به آنچه اهل غار اظهار داشتند، ايمان داريم؛ ولي هنگام باز گشت نزد رسول اللّه، براي ما شفاعت نما؛ شايد كه از ما راضي شود.پس از آن طبق دستور حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله، روي همان فرش نشستيم و بعد از پرواز، مجدّدا جلوي مسجد فرود آمديم و حضرت از منزل خارج شد و نزد ما آمد و فرمود: در اين سفر چه گذشت؟آن سه نفر عرضه داشتند: يا رسول اللّه! بر آنچه اهل غار شهادت دادند، ما نيز شاهد و مؤ من هستيم.حضرت رسول صلوات اللّه عليه اظهار نمود: اگر ثابت قدم باشيد، هدايت يافته و سعادتمند خواهيد بود؛ و بدانيد كه آنچه وظيفه رسالتم بود به شما ابلاغ كرده ام.و در پايان فرمود: آن كسي كه ولايت و خلافت عليّ (عليه السلام) را بعد از من بپذيرد، پيروز و نجات يافته است. [42] .