غریب
بزرگی می فرمود:«خدا اگر کسی را دوست داشته باشد، محبت آقا ابا عبدالله علیه السلام را در دل او قرار می دهد. و اگر مولای ما حسین علیه السلام کسی را دوست داشته باشد، محبت پدر عزیزشان امام علی علیه السلام را در دل آن شخص قرار می دهد.» واین محبت در دل همه ی خانواده های شیعه نهادینه است. مادر یکی از شهدا می گفت: سال 1340 ودر ایام میلاد امام علی علیه السلام بود که پسر ما به دنیا آمد.او نام خودش را آورده بود.
«علی» شور شوق را به خانه ی ما آورد. پنج سال داشت که با خانواده از محله ی جوادیه ی تهران به کرج نقل مکان کردیم و در محله ی چهار صد دستگاه ساکن شدیم.
دوران راهنمایی او به پایان رسید. با اینکه هوش سرشار داشت ودر مدرسه شاگرد ممتاز بود، اما به دلیل فقر مالی خانواده مجبور شد مدرسه را رها کند و برای کمک به خانواده در یک آهنگری مشغول به کار شود.
علی بعد از سه سال شاگردی، چون بازار کار آهنگری مناسب نبود به تهران رفت. او فرزند اول خانواده بود و به خاطر همین ترک تحصیل کرد تا خواهرش بتواند درس بخواند. با شعلور شدن آتش انقلاب از طریق دای او با خبر شدیم که علی در راهپیمایی ودر گیری ها شرکت می کند. هر چه با او صحبت کردیم بی فایده بود. او عاشق امام شده بود.
نزدیک بود خانه ی ما به مسجد باعث شد که علی با مسجد و قران و اهل بیت علیه السلام، انس خاصی پیدا کند. پسرم به نمازش خیلی اهمیت می داد. همیشه به من پدرش احترام می گذاشت. با ادب و مهربان بود.
روزی که قرار بود امام وارد کشور شوند راهی بهشت زهرا علیه السلام شد. وقتی امام آمدند پا برهنه شد. گفت دوست دارم پا برهنه به استقبال امام بروم. از آن روز دیگر خودش را وقف امام و انقلاب کرد.
مدتی بعد علی به خانه آمد و گفت: در پادگان عشرت آباد تهران به عضویت سپاه درآمده ام. بعد از گذراندن دوره ی آموزشی سپاه، مشغول خدمت به انقلاب و نظام شد.
تا اینکه اعلام کردند در کردستان درگیری شده. بعد اعلام شد که دکتر چمران هم به پاوه می رود. علی هم راهی شد. آن ها در گروهی به نام دستمال سرخ ها بودند. هر روز خبر نگران کننده از پاوه و کردستان اعلام می شد. همین طور نگران علی بودم. یکی از شب ها تلویزیون اعلام کرد 25 نفر از پاسدارها در پاوه به شهادت رسیده اند. رنگ از چهره ام پرید نکند که… .
همه دنگران بودیم آخر شب اسامی شهدا را اعلام کردند. اخرین اسمی که خواندند علی رمضانی بود. تا صبح نخوابیدم همین طور اشک می ریختم. صبح زود رفتم منزل برادرم. با او به پادگان ولی عصر عجل الله تعالی فرج الشریف در محله ی عشرت آباد رفتم.
بعد از یک ساعت پیگیری بود که یک روحانی آمد وبه ما فهماند که علی شهید شده. آنجا از حال رفتم. دعا می کردم که این خبر دروغ باشد. با پدر علی تصمیم گرفتیم که به پاوه برویم. با هم به کرمانشاه کرمانشاه رفتیم. آنجا ما را همراه با خانواده های دیگر شهدای پاوه، سوار هلیکپتر کردند وبه پاوه بردند. در پاوه رفتیم بیمارستان. وقتی رسیدیم بیمارستان دیدیم آنجا شبیه یک ویرانه است! شهر به هم ریخته بود. مقابل بیمارستان چندین قبر را به ما نشان دادند که علی رمضانی اینجا دفن شده!
نمی خواستم باور کنم. نه نشانی نه پیکری، حتی یک تکه از لباس فرزندم هم نبود! از همه بدتر اینکه یکی از اهالی به ما گفت: علی رمضان پور به پایش تیر خورده و او را به بیمارستان کرمانشاه بردند. امیدوار شدم. روز بعد راهی کرمانشاه شدیم وسه روز همه ی بیمارستان ها را گشتیم، اما اثری از علی نبود. نا امید شدیم و برگشتیم کرج. یک ماه بعد از طرف سپاه آمدند واعلام کردند شهید شده است. ولی پدر علی شهادتش را باور نکرد و مدام احساس می کرد علی برمی گردد. تا اینکه یک شب خواب دید کنار مزار شهیدای پاوه نشسته و علی از داخل قبر سوم بیرون آمد! یک گونی دستش بود وگفت:«برای رزمندگان اسلام سنگر می سازد.» برای مراسم چهلم شهدا به همراه شصت نفر دیگر به پاوه دعوتمان کردند. نمی دانستیم مزار پسرم کجاست. روبروی بیمارستان رسیدیم دیدم درست سومین قبر نوشته شده: شهید علی رمضانی.
بعد ها یکی از شاهدان شهادت انان این طور گفت: چندین نفر از نیروهای سپاه از جمله علی رمضانی پس از درگیری با گروهک های ضد انقلاب در پاوه مجروح می شوند وبه بیمارستان منتقل شدند. افراد مسلح به بیمارستان حمله می کنند وپس از به شهادت رساندن آنان، بدن آنها را قطعه قطعه می کنند!!
نحوه شهادت این نه نفر آن قدر هولناک بود که مسءولان سپاه با اجازه دفتر امام تصمیم می گیرند که شهدا را در محل شهادتشان یعنی ربروی بیمارستان پاوه دفن کنند. چهل روز بعد، با آرام شدن شهر پاوه و پاکسازی آن از وجود ضد انقلاب، به پدر و مادر ها خبر شهادتفرزندانشان را می دهند. اما عجیب بود. علی رمضانی عاشق امیرالمومنین علی علیه السلام بود او در ایام ولادت مولای نتقیان به دنیا آمد بود، ودر شهادت مولای متقیان یعنی در شبهای قدر رمضان 1358به شهادت رسید.
برگرفته شده از فدائیان ولایت (گروه فرهنگی ابراهیم هادی)