عجله تو کار خیر، دشمن شیطونه
داشت می رسید به در امامزاده که دوباره جلوش سبز شد و با التماس گفت:«صبر کن من که حرف بدی نزدم. اصلا چرا سریع حرف طلاق رو می کشی وسط؟!»
با عصبانیت جواب داد:«خسته شدم ازدستت. دیگه حنات برام رنگ نداره»
سرش را نزدیک گوش مرد کرد:«ببین عزیزم. من به فکر تو هستم. بد میگم ؟ اول عیدی، همه شاد و شنگول ، دارن گردش میرن … آخه قبرستان هم شد جا؟!!»
مرد با لبخندی سرد گفت: «ببینیم مثل اینکه تو از مرده ها بیشتر می ترسی تا ما زنده ها؟! هر چیه، من تو اونجا آرامش بیشتری دارم»
دوید طرف گوش دیگرش و آهسته گفت:«خوب قبول، تو که وقت برای زیارت و دردو دل با آقایت، زیاد داری. بعد تعطیلات میری. الان که اداره تعطیله بزن تو دشت و سبزه. بابا بی خیال … »
مرد انگار زنجیری را پاره کرده باشد، با قدرت به سمت درب چوبی امام زاده حرکت کرد و گفت: «نه مثل اینکه تو آدم بشو نیستی. همین الان طلاقت میدم تا از دستت خلاص بشم. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم»
ضریح را بوسید، رو کرد به قبر آقا و زمزمه کرد:«عیدی ما رو که دادید آقا سید. بعضی ها میگن «عجله کار شیطونه» اما من امروز فهمیدم عجله تو کار خیر، دشمن شیطونه».
و اما ینزعنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله انه سمیع علیم (سوره اعراف آیه 200)
شیطان در کمین است. لحظه ای درنگ نکن. مهلتش نده. پناهگاه خدا، همیشه باز است.