عاشورا و مهدویت
عاشورا و مهدویت
شیعیانت منتظر ظهور منتقم خون حسیناند بیا آقاجان!
کربلا گلزار محبت عشق و معرفت بود، گویی نَفَس پاک حسین نَفس 72 تن را مغلوب ساخته بود و اخلاص و عشق و معرفت را در بذر وجودشان رویانده بود، این بار در صحرای کربلا عقل مغلوب عشق بود، گویی شهد شهادت شیرینتر از عسل بود، اما یک طرف نور بود، یک طرف ظلمت، یک طرف حق بود و یک طرف باطل، عاقبت حق با شهادت در راه خدا پیروز شد و باطل سرشکسته و ذلیل، اما آقاجان، صاحب الزمان (عج)! این کور دلان و جاهلان ایستاده در صفهای باطل، با محکمتر کردن خصم علی(علیه السلام) در دلها، هر چه خواستند کردند، خونها ریختند، تازیانهها زدند، سرهای بریده را بالای نیزهها بردند، خیمهها را آتش زدند.
مهدی جان! آن ظالمان، قرآن ناطق را به ناحق با سنگ زدند.
مولا جان! ما شیعیانت هر کدام دلمان حسینه است، صاحب و سرورمان! در کنار شما نیستیم اما میدانیم حرف دلمان را میشنوی وقتی که میگوییم آجرک الله یا صاحب الزمان و میشنوی وقتی که میگوییم: یوسف زهرا، مادرت پشت آن در سوخته چشم انتظار است.
بیا آقاجان! پسر عدل خدا حیدر کرار، عباس علمدار، شرمنده آب نه، بلکه آب شرمنده عباس است؛
بیا آقاجان! حسین در گودی قتلگاه تنهاست و زهرای 3 ساله از غم بابا در تب و تاب است؛
بیا آقا جان! زینب کبری پریشان و دل نگران است؛
بیا آقا جان! اکبر غرق به خون است، اصغر لب تشنه و گریان است؛
بیا آقا جان! رباب هنوز هم که هنوز است خیره به ماه است، طفلان مسلم آواره کوچه های غریبند؛
بیا آقا جان! سنگ خون می گرید هنوز، زمین در تپش است هنوز ؛
بیا آقا جان! در آسمان ملائک نوحه خوانند؛
بیا آقا جان! شیعیانت سیه پوش و عزادار جدّ شمایند.
شیعیانت منتظر ظهور منتقم خون حسین اند.
تو را به جان عمه ات زینب بیا آقا جان! بیا…
“برای تعجیل در فرجش صلوات”