درددل يك منتظر
بسمه تعالي
سلام بر تو اي همه هستي عشق،اي اسطوره عشق،اي تمام عشق،اي خورشيد پنهان،در كجا رحل اقامت فكنده اي،اي منجي عالم بشريت ،اي يوسف زهرا تا به كي در حسرت ديدارت بگرييم.
بيا آقا!به جان مادرت زهراء(س)
بيا كه ديگر بي تو طاقت ماندن در اين دنياي فاني را نداريم،آقا جان به جان مادرت ديگر خسته شده ايم اما به اميد تو نفس مي كشيم،به اميد توزنده ايم به اين اميد كه روزي خواهي آمد و دست نوازشت بر سر ما ايتام آل محمد مي كشي چرا كه بي تو ما شيعيان يتيم هستيم.
كجا هستي و به كجاها مي روي،يقين دارم ما را مي بيني و به ما عنايت داري ،ولي اين گناهان ماست كه جلوي چشمانمان حجابي شدند و نمي گذارند شما را ببينيم و از وجود تان بهره بگيريم،مي دانم آقا اگر اين پرده ها وحجابها نبود به راحتي مي توانستيم شما را ببينيم!
تا كي اين هجران طول بكشد،اي تمام آمال تا كي اين هجران طول مي كشد؟
آقا جان تو را خدا بيا،بيا واين قلب آلوده ما را با نظاره اي كوچك پاك كن
ديگر طاقت گفتن ندارم كه سخن عشق وهجران و …در هيچ دفتري نگنجدو…
«بيا اي همه عشق كه ما منتظريم»
دوريم ز تو اي همه اميد رهايي
آخر به ستوه آمدم از هجر كجايي
در اين شب تاريك،همه غرق خوابيم
از پرده برون آي،اي نور خدايي سرباز گمنام