حكايت حضرت داود(ع)و مورچه
01 اردیبهشت 1392
مرحوم شیخ رجبعلی خیاط:
حضرت داود(ع)درحال عبور از بیابانی مورچه ای را دید که مرتب کارش این است که از تپه ای خاک برمی دارد و به جای دیگر می ریزد،از خداوند خواست که از راز این کار آگاه شود.
مورچه به سخن آمد که معشوقی دارم که شرط وصل خود را،آوردن تمام خاک های آن تپه در این محل قرار داده است!
حضرت فرمود:با این جثه کوچک تو تا کی خاک های این تل بزرگ را به محل مورد نظر منتقل کنی و آیاعمر تو کفایت خواهد کرد؟!
مورچه گفت:همه اینها را می دانم،ولی خوشم اگر در راه این کار بمیرم به عشق محبوبم مرده ام!
دراینجا حضرت داود(ع) منقلب شد وفهمید این جریان درسی برای اوست.
شیخ همیشه اصرار داشت که«با همه وجود در انتظار ولی عصر(عج)باش و حال انتظار را با مشیت حق همراه کن.»