امام رئوف و مهربانم
امام رئوف ومهربانم
سلام علیکم
دلم هوایی شده می خواهم زائر قطعه ای از بهشت باشم بهشتی در خراسان ایران….
آقا جان! دعوتم می کنی؟!
چشمانم را می بندم و کبوتر دلم را راهی بهشت تو می کنم؛
برو ؛برو زائر پر از اشتیاق!
از باب الجواد وارد می شوم چه باشکوه است !اذن دخول را می خوانم،با خودم زمزمه می کنم …من که لایق وصل شما نیستم،به حق جواد عزیزتان اذنم بدهید،اذن برای به پرواز درآمدن که لحظه لحظه اش فقط آرامش را در روح انسان جاری می کند…
به آرامی رو به سوی صحن هایت پرواز می کنم؛چه فرح بخش است وقتی که به ضریح مقدس نزدیک می شوم به راحتی می توان حس کرد که انوار خورشید در بارگاه پر عظمت شمس الشموس سر تعظیم فرود می آورند…
کبوتر دلم، دیگر غبطه مخور،برو،برو به میان کبوتر های جَلدِ سقاخانه بنشین،همچون دیگر کبوتران عاشق و دلباخته که نشسته اند و محو صدای نقاره خانه حضرت شده اند …
وقتی در کنجی از این قطعه ی بهشت رضوی می نشینم تا دور از همه مناجاتی کنم،آنقدر محو تماشای گنبد و گلدسته ی طلایی توأم دلم به پنجره فولادت گره می خورد که سکوتم را نمی توانم بشکنم اما خوب می دانم که شما حرف دلم را نگفته می دانید…
آقا جان! لبخند دلنشین شما را چه قدرخوب می توان حس کرد طوری که زمان و مکان برایم معنی می شود و دلم می خواهد زائر همیشگی شما باشم در بهشت شما،کنار شما و محو تماشای لبخند پر مهر شما…
از طرف زائر قطعه ای از بهشت