لینک ثابت
قال الصادق(علیه السلام):
افضل الا عمال انتظار الفرج
برترین اعمال امت من انتظار فرج است.
قال الصادق(علیه السلام):
افضل الا عمال انتظار الفرج
برترین اعمال امت من انتظار فرج است.
تجسم مهربانی
بانوی سپید آب یا «معصومه»علیهاسلام
ای دخترآفتاب «یا معصومه»علیها سلام
سرچشمه عصمت وصفا و جودی
هستی تو ز نور ناب«یا معصومه»علیها سلام
پا از رکاب نور بر زمین نهادی،در حالی که فرشتگان،همراهی ات می کردندو بانوان پرده نشین،گرداگردت حلقه زده بودند.
خاک تفتیده قم زیر قدم های مبارکت جان می گرفت و از برکت غبار نشسته بر دامانت هر چه بیابان وکویر به شکوفه می نشست.
ای دختر آفتاب!تو آمدی؛در سر سبزترین بهاری که اهالی قم به چشم دیده بودند و در روزی که جد بزرگوارت ،وعده آمدنش را داده بود.
آسمان آن روز،میزبان فرشتگانی بود که برای پابوسی ات برهم پیشی می گرفتند و مشتاقانه اذن دخول می طلبیدند.تو در امواج خروشان مردمی که فرسنگ ها به پیشوازت آمده بودند،چون خورشید می درخشیدی و با تبسمی شیرین به صدای تکبیر و تهلیل مردم گوش می سپردی.
مردمی که شبنم اشک بر غنچه لبخندشان نشسته بود وبا دست های گل و ریحان،به استقبالت آمده بودند.
تو آمدی،معصومه جان وبعد از تو،همه چیز رنگ وبویی دیگر یافت.
قم قطعه ای از بهشت شد و صدای بال فرشتگان ،هر صبح وشام از آسمانش به گوش رسید.
انگار همه خوبی ها،همه شادی ها به سوی این نقطه از زمین سرازیر شده بود.
ای پرده نشین حرم عصمت وعفاف،خدا را شکر که آفتاب وجودت بر آسمان بی ستاره قم درخشید.
خدا را شکرکه بیت النور عبادتت،بیت الله دل خستگان این وادی شد.
خدا را شکرکه طوبای عشق ومعرفتت،چونان درختی سبز وستبر بر سر مردمان شیفته این دیار،سایه گستر شد.
بانوی عشق!قم،خانه اهل بیت است و صاحب این خانه تویی!
قم،پناهگاه همه دل سوختگان عالم است و سر سلسله این عاشقان سوخته تویی!
قم،باغی از جنات بهشت است و باغبان مهربان شکوفه هایش تویی!
خوش آمدی به خاک کویری این دیار،ای طلایه دار بهار!
صفای قدمهای خسته ات،ای نادره روزگار!
چشم هامان را تا ابد به جمال فاطمی ات روشن کردی و دل هامان را تا همیشه،سرشار از پروانگی ات کردی!
اینک،تو را قسم به کرامت دستانت،قبولمان کن!
تو را قسم به زلال چشمانت،آب کوثرمان بخش!تو را قسم به عطوفت ومهرت،از خانه خویش مرانمان!
ای تجسم مهربانی زهرا سلام علیها و رأفت برادرت امام رضا علیه السلام!
دریاب مار را که ساحل نشین دریای توییم؛رهامان مکن در این روزگار وانفسا!
منبع:مهتاب اهل بیت علیم السلام-سیدحسین اسحاقی-(شاعر:نسرین رادامان)
آداب ماه مبارک رمضان(2)
1-ازاوقات مهم درماه رمضان،شب قدراست.شبی که از هزار ماه ،بهتر می باشد.روایاتی داریم مبنی بر اینکه از هزار ماه جهاد،بهتر واز سلطنت هزار ماه ،بهتر وعبادت آن بهتر از عبادت هزار ماه می باشد.در روایات اهل بیت نیز آمده است:«فرشتگان درشب قدر فرود آمده و در زمین پخش می شوند،بر مجالس مومنین گذشته،بر آنان سلام می کنندوبرای دعاهای آنها آمین می گویند،تا آنگاه که سپیده دم طلوع کند.»
2-سزاوار است که برای شب قدر برای ذکر ودعا وقت مناسبی تعیین کند.همچنین وقت مناسبی را که در آن خواب آلود یا سیر یا گرسنه نبوده وموانع دیگری نیز نداشته باشد برای تفکر معین کند.
3-از اعمال شب قدر،خواندن دعای گشودن قرآن و روی سر گذاشتن قرآن می باشد.به این نیت که عقل واندیشه ی او با این عمل تقویت شده و با دانش های قرآن کامل شودو نور عقل با نور قرآن ضمیمه گردد.
4-در شب قدر،خواندن زیارت امام حسین (علیه السلام )وجوشن کبیر مستحب می باشد.
5-خواندن سوره روم،عنکبوت ودخان در شب بیست وسوم،مستحب می باشد.
6-سزاوار است که ساعتی از شب را مخصوص مراقبت قرار داده ودر آن ساعت علم پروردگارش را به بد حالی او،قدرتش را بر نجات دادن او،فضل وبخشش وکرم او را در نظر گرفته وسپس با امیدواری،بر در بخشش وکرم او چشم دوخته و در انتظار رحمت وعنایت او باشد.
7-سزاوار است که شب های قدر را با توسل به حامیان معصوم (علیه السلام)،سپردن عمل به آنان،عرضه آن به خداوند با دستهای آنان،تضرع به درگاه آنان برای اصلاح عمل ختم نماید برای اینکه آنان به درگاه خداوند تضرع نموده تا او این عمل را قبول و آن را به عمل صالح تبدیل نموده و آن را پرورش دهد.
8-کار مهم دیگر،وداع ماه رمضان ومتاثر شدن به خاطر جدایی از آن است.در این رابطه دعاها ومناجاتهایی پر ارزش با ماه بزرگ خدا رسیده است.
9-خوب است که در ساعات پایانی آخرین روز ماه رمضان،که روز عرضه اعمال ماه است،با نگهبان روزش که از معصومین(علیهم السلام)می باشد،با رعایت آداب تواضع وتوسل،مناجات نمایدو آنگونه سخن بگوید که محبت آنان را برانگیخته و باران رحمت وکرامت آنان بر او ببارد.همچنین با معذرت خواهی ،اعمالی را که در این ماه انجام داده است را به آنان واگذارد وبا درخواستی تضرع آمیز بخواهد که با شفاعت و دعایشان اعمالش را اصلاح نموده و با تضرع از خدا بخواهند که با عفو فراوان خود،آن را پذیرفته و به چندین برابر اعمال خیر تبدیل نماید.اگر این امور را در اواخر روز،در سجده انجام دهد واین ماه را با حال سجده وگرسنگی به پایان برساند و با این حال وارد شب عید شود،امید است که به کرامتی از جانب خداوند متعال برسد که بالاتر از آرزویش باشد.
(آداب معنوی-روح اله ولی ابرقوئی)
آداب ماه مبارك رمضان(1)
از امير المومنين (عليه السلام) روايت شده است:«نگوييد رمضان؛زيرا نمي دانيد رمضان چيست؟اگر كسي گفت،بايد صدقه داده و روزه بگيرد؛همانطور كه خداوند فرموده است بگوييد ماه رمضان.»
در اينجا گوشه اي از آداب اين ماه مبارك و ماه ميهماني خدا را ذكر مي كنيم:
1. مستحب است كه در سحر و افطار،قبل ازشروع وبعد از گفتن بسم الله الرحمن الرحيم سوره قدر خوانده شود.
2. از مراقبتهاي ماه رمضان،پاك كردن دل با توبه ي صادقانه است.
3. از ديگر مراقبتهاي اين ماه،پاكيزه نمودن مال با دادن خمس است تا غذا،لباس،مكان و هر چيزي كه روزه دار در آن دخل وتصرف مي كند،پاك شود.
4. بايد براي شروع خوب سال،تلاش كند.روايات زيادي داريم كه:"ماه رمضان،ابتداي سال است؛اگر انسان دراين ماه،خود را سالم نگه دارد،تمام سال سلامت خواهد ماند.”
5. از مراقبات اين ماه،توسل در شب اول است.مهمترين كاري كه سالك بايد انجام دهد اين است كه در شب اول ماه به يكي از معصومين(عليهم السلام)كه حامي و نگهبان آن شب است،مراجعه و با چهره ي آبرومند و نوراني او نزد پروردگارش،به درگاه خدا روي آورد.
6. از كارهاي مهم در اين ماه،قرائت قرآن،دعا و ذكر است كه بايد از هر كدام مقدار معيني انتخاب و در هر روز انجام شود.دعاي"ابو حمزه ثمالي"را نيز بايد به اندازه اي كه مي تواند،در تمام شب ها يا يك شب درميان بخواند.هر روز يكي از دعاهاي روز را خوانده و براي توفيق درشب قدر و شب عيد فطر زياد دعا كند و نبايد در روزهاي جمعه،نمازي را كه روايت شده است،ترك كند.
7. از اعمال مهم اين ماه،غسل در شب و روز اول و شب هاي فرد است.
8. خوردن سحري مستحب است.روايت شده است:"سحري بخوريد،گرچه جرعه ي آبي باشد.توجه داشته باشيد كه خدا بر كساني كه سحري مي خورند،درود مي فرستد."بايد به نيت استحباب سحري نزد خدا و نيرو گرفتن بر عبادتها در طول روز،سحري خورد.
9. از كار هاي مهم در اين ماه،افطاري دادن به روزه داران است كه پاداش آن زياد مي باشد.
10. در روايتي آمده است صد بار خواده سوره دخان تا شب بيست وسوم براي شناخت اين شب مفيد است.در روايت ديگر نيز آمده است كه به جاي آن مي توان هزار بار سوره قدر را خواند.
بسيارى از مفسّران و راويان حديث، در ذيل آيات اوّليّه سوره معارج(1)، شأن نزولى نقل كرده اند كه خلاصه اش چنين است:
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) على(عليه السلام) را در غدير خم به خلافت منصوب كرد و درباره او فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ»
چيزى نگذشت كه خبر آن در اطراف پيچيد، «نعمان بن حارث فهرى» كه از منافقان بود خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و عرض كرد:
تو به ما دستور دادى كه شهادت به يگانگى خدا، و رسالت تو بدهيم، ما هم شهادت داديم، سپس دستور به جهاد و حج و نماز و زكات دادى، همه اينها را پذيرفتيم، ولى به اينها راضى نشدى، تا اين كه اين جوان (اشاره به على(عليه السلام)) را به جانشينى خود منصوب كردى و گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاه فَعَلىٌّ مَوْلاهُ» آيا اين كار از ناحيه خودت بوده، يا از سوى خدا؟
پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: «قسم به خدايى كه معبودى جز او نيست، از ناحيه خدا است».
«نعمان بن حارث» روى برگرداند و گفت:
«خداوندا، اگر اين سخن حق است و از ناحيه تو است، سنگى از آسمان بر ما بباران!»
ناگهان سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را كشت. و اينجا بود كه آيه «سَئَلَ سائلٌ بِعَذاب واقِع» نازل گشت.
آنچه در بالا آمد مطابق روايتى است كه در «مجمع البيان» از ابوالقاسم حسكانى نقل شده است همين مضمون را بسيارى از مفسّران اهل سنّت و راويان احاديث با تفاوت مختصرى نقل كرده اند، مانند: «قرطبى» در تفسير معروفش و آلوسى در تفسير روح المعانى و ابواسحاق ثعلبى در تفسيرش
1 . «سئل سائل بعذاب واقع * للكافرين ليس له دافع * من الله ذي المعارج; تقاضا كننده اى تقاضاى عذابى كرد كه به وقوع پيوست، اين عذاب مخصوص كافران است، و هيچ كس نمى تواند آن را دفع كند، از سوى خداوند ذى المعارج.»
آيه اكمال دين
اَلْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِْسْلامَ ديناً. . .
امروز كافران از (زوالِ) آيينِ شما، مأيوس شدند; بنابراين، از آنها نترسيد! و از (مخالفت) من بترسيد! امروز، دين شما را كامل كردم; و نعمت خود را بر شما تمام نمودم; و اسلام را به عنوان آيين (جاودانِ) شما پذيرفتم… .
«سوره مائده، آيه 3»
در اين آيه شريفه سخن از يك روز بسيار بزرگ و با شكوه است، كه نقطه عطفى براى مسلمانان شمرده شده است. روزى كه يأس دشمنان، إكمال دين، إتمام نعمتهاى الهى و رضايت و خشنودى پروردگار، ارمغان آن است.
راستى اين روز، چه روزى بوده است؟ در بحثهاى آينده پاسخ اين سؤال خواهد آمد.
«اَلْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ» ـ هر چند دشمنان اسلام و كفّار لجوج و عنود از ابتداى بعثت تا آخرين روزهاى زندگى پيامبر (صلى الله عليه وآله) با حربه هاى مختلف به
جنگ اسلام آمدند و در هر مرحله اى كه شكست خورده اميدوار به آينده بودند; ولى در هنگام نزول آيه فوق حادثه اى رخ داده است كه نه تنها دشمن شكست تازه اى خورده بلكه اميد آينده او هم نا اميد شده است.
بنابراين، كفّار براى هميشه از زوال و نابودى دين شما مأيوس گشتند.
«فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَونِ» ـ با اين نصرت و پيروزى بزرگ، كه در اين روز حاصل گشته، ديگر از دشمنان و كفّار در هراس نباشيد، از ناحيه آنها خطرى شما را تهديد نمى كند، بلكه از مخالفت با فرامين و اوامر الهى بترسيد; زيرا در اين شرايط خطر اصلى از هوى و هوسها و دورى از خداوند نشأت مى گيرد.
»اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَاَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى» ـ در اين روز با شكوه و پر اهمّيّت، دين شما بر اثر حادثه اى كه رخ داد كامل گشت و نعمتهاى الهى بر شما مسلمانان تمام و كامل شد.
«وَرَضِيتُ لَكُمُ الاِْسْلامَ دِيناً» ـ شكوه و عظمت امروز و حادثه اى كه در آن اتّفاق افتاده، بقدرى فراوان است كه خداوند اسلام را به عنوان آيين هميشگى پذيرفته است.
روزى كه آيه شريفه از آن سخن مى گويد، داراى چهار ويژگى مهم است.
اوّل : روزى است كه باعث يأس و نااميدى كفّار شد.
دوم : روزى است كه مايه اكمال دين گشت.
سوم : روزى است كه خداوند نعمتش را بر مسلمانان تمام كرد.
چهارم : روزى است كه خداوند راضى شد كه دين اسلام، دين هميشگى مردم باشد.
راستى اين روز بزرگ، با اين ويژگيهاى چهارگانه، چه روزى بوده است؟
براى رسيدن به پاسخ اين سؤال، دو مسير را مى توان طى كرد:
راه اوّل : تأمّل و تعمّق در مضمون خود آيه و مطالعه و تفكّر پيرامون آن، با قطع
نظر از روايات و احاديثى كه در ذيل آن وارد شده و با صرف نظر از آراء و افكار مفسّران و محدّثان و دانشمندن و ساير نشانه ها و قرائن خارجى مى باشد.
راه دوم : تفسير آيه با استفاده از روايات شأن نزول و آراء و نظريّات مفسّران مى باشد.
آيه شريفه با كدام يك از حوادث زمان پيامبر (صلى الله عليه وآله) قابل تطبيق است؟
در پاسخ اين سؤال فخر رازى دو نظريّه، و مرحوم طبرسى نظريّه سومى بيان كرده است. ما با استعانت از خداوند و با تكيه بر عقل و منطق و بدور از تعصّب و احساسات و به گونه اى كه در عين طرح بحث علمى، ضربه اى به وحدت مسلمين جهان وارد نشود، اين نظريّات سه گانه را بررسى مى كنيم.
نظريّه اوّل : يكى از نظريّاتى كه فخر رازى در تفسير آيه شريفه مطرح كرده اين است كه كلمه «اليوم» در اين آيه در معناى حقيقى خود به كار نرفته است، بلكه معناى مجازى دارد، بدين معنى كه «يوم» در اينجا به معناى «دوران» و «يك برهه از زمان» است; نه يك قطعه كوتاه از زمان.
طبق اين نظريّه، آيه نظر به روز خاص و حادثه ويژه اى ندارد، بلكه از شروع و آغاز دوران عظمت اسلام و فرا رسيدن دوران يأس و نا اميدى كفّار خبر مى دهد، مخصوصاً كه استعمال كلمه «يوم» در اين معناى مجازى در بين مردم متعارف است; مثل اين كه گفته مى شود: «ديروز جوان بودم و امروز پير شدم» يعنى دوران جوانى گذشت و دوران پيرى فرا رسيد ـ نه اين كه حقيقتاً روز گذشته جوان بوده و امروز پير گشته است!
ولى پاسخ اين نظريّه واضح و روشن است; زيرا معناى مجازى و غير حقيقى، نياز به قرينه روشنى دارد. آقاى فخر رازى چه قرينه روشنى براى اين معناى مجازى ارائه مى كند؟
نظريّه دوم : منظور از «اليوم; امروز» در آيه شريفه، معناى حقيقى آن و روزخاص و معيّنى است و آن روز، روز عرفه، هشتم ماه ذى القعده، مى باشد. روز عرفه حجّة الوداع، آخرين سفر حجّ پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) كه در سال دهم هجرت واقع شد.
و لكن اين نظريّه نيز قانع كننده نيست، زيرا مگر روز عرفه سال دهم هجرت با عرفه سال نهم و هشتم هجرت چه تفاوتى داشته كه آن را ممتاز نموده است؟! اگر حادثه خاصّى در آن رخ نداده، پس چطور با اين عظمت از آن ياد شده است؟!
خلاصه اين كه، اين نظريّه هم با عقل سليم و بدور از احساسات و تعصّبات، قابل پذيرش نيست. نتيجه اين كه هيچ يك از دو نظريّه فخر رازى، راز نهفته در آيه را فاش نمى كند.
نظريّه سوم : مرحوم طبرسى، يكى از مفسّران زبردست و قوى شيعه، پس از نقل و ردّ دو نظريّه فخر رازى، تفسير اهل البيت (عليه السلام) را در مورد آيه نقل مى كند كه مورد قبول تمام مفسّران شيعه و علماء و دانشمندان آنهاست.
طرفداران اين نظريّه معتقدند كه منظور از آن روز با شكوه، كه نا اميد كننده كفّار بود و موجب جلب رضايت الهى گشت و دين و نعمت پروردگار كامل گشت، روز هيجدهم ذى الحجّه سال دهم هجرت، روز عيد سعيد غدير است; روزى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) در راستاى اجراى فرمان پروردگار، علىّ بن ابى طالب «عليهما السّلام» را به ولايت منصوب كرد و رسماً خلافت آن حضرت را به همه مسلمانان اعلام كرد.
سؤال : آيا اين نظريّه با مضمون و محتواى آيه شريفه سازگار است؟
پاسخ : اگر با ديده انصاف و بدون پيشداوريها قضاوت كنيم، خواهيم ديد كه آيه شريفه كاملا بر حادثه غدير قابل تطبيق است. زيرا:
اوّلا: دشمنان اسلام پس از ناكامى در تمام توطئه ها، جنگ ها، سمپاشيها، تفرقه افكنيها، مبارزات و خلاصه بعد از تمام تلاشهايى كه براى محو اسلام داشتند، تنها به يك چيز دل بسته بودند و آن اين كه پيامبر از دنيا برود و پس از ارتحال آن حضرت مخصوصاً با توجّه به اين كه پسرى ندارد تا جانشين او بشود و تاكنون نيز بطور رسمى جانشينى براى خود تعيين نكرده است، بتوانند به آرزوى خود برسند و ضربه نهايى را بر اسلام وارد كنند. امّا وقتى ديدند آن حضرت در روز هجدهم ذى الحجّه سال دهم هجرت، در صحراى غدير خم و در بين جمعيّت انبوه و كم نظير مسلمانان، عالم ترين، قدرتمندترين، آگاه ترين و نيرومندترين فرد جهان اسلام را به جانشينى خود انتخاب كرد، آرزوهاى خويش را باد رفته ديدند و تنها روزنه اميد آنها بسته شد و از نابودى اسلام مأيوس شدند.
ثانياً: با انتخاب امام على (عليه السلام) نبوّت قطع و ناتمام نماند، بلكه به سير تكاملى خود ادامه داد، زيرا امامت تكميل كننده نبوّت و در نتيجه باعث كمال دين است; بنابراين، خداوند با انتخاب على(عليه السلام)، به عنوان خليفه مسلمانان، شخصيّتى كه نيرومند ترين، آگاه ترين و عالم ترين مسلمان پس از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) بود، دين خود را كامل كرد.
ثالثاً: نعمتهاى پروردگار با نصب امامت و رهبرى پس از پيامبر (صلى الله عليه وآله) تكميل شد.
رابعاً: بدون شك اسلام بدون امامت و رهبرى يك دين جهانى فراگير و خاتم نخواهد شد، دين خاتم بايد همواره پاسخگوى نيازهاى مردم در تمام زمانها باشد و اين، بدون وجود امامى معصوم در هر زمان امكان پذير نيست.
نتيجه اين كه، تفسير آيه شريفه به حادثه غدير، تفسير قابل قبولى است; بلكه تنها تفسير قابل قبول مى باشد.
در تفسير اين بخش از آيه (اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ …) نيز سه نظريّه مطرح شده است:
1ـ منظور از «دين»، «قوانين» است; يعنى در آن روز قوانين اسلام كامل شد و پس از آن ديگر در اسلام خلأ قانونى وجود نخواهد داشت.
ولكن در پاسخ به اين نظريّه اين سؤال مطرح مى شود كه: مگر در آن روز چه قانون مهم و حادثه خاصّى رخ داد كه باعث تكميل قوانين الهى شد؟ (پاسخ به اين سؤال نكته اساسى و روشنگر اين آيه است.)
2ـ برخى معتقدند كه منظور از دين در آيه فوق، حج است; يعنى در آن روز خاص و با شكوه، خداوند حجّ شما را كامل كرد.
ولى آيا واقعاً «دين» در لغت به معناى «حج» است؟ يا دين مجموعه اى از «عقائد» و «اعمال» است كه «حجّ» بخشى از آن است؟
روشن است كه احتمال دوم صحيح است، بنابر تفسير «دين» به «حج» تفسير بى دليلى است.
3ـ تحقّق مضمون آيه و اكمال دين و اتمام نعمت به اين بود كه خداوند در آن روز مسلمين را بر دشمنان غالب و پيروز كرد و شرّ دشمنان را از سر آنها كوتاه نمود.
ولى آيا اين سخن صحيح است؟! كدام دشمن مغلوب و مأيوس شد؟ مشركان عرب كه در سال هشتم هجرت، به هنگام فتح مكّه تسليم مسلمانان شدند; يهوديادن مدينه و خيبر و قبائل بنى قريظه و بنى قينقاع و بنى النّضير كه سالها قبل در جنگ خيبر و احزاب شكست را پذيرفتند و يا از محدوده حكومت اسلامى هجرت كردند، مسيحيان نيز با مسلمانان قرارداد صلح امضاء كردند; بنابراين، تمام دشمنان اسلام قبل از سال دهم هجرت تسليم شده بودند.
بله، خطر منافقين، كه خطرناك ترين دشمنان دين بودند و از پشت خنجر مى زدند، هنوز برطرف نشده بود. ولى چگونه آنها شكست خوردند و نا اميد شدند؟
باز اين سؤال بى پاسخى است كه همانند سؤال مطرح شده در نظريه اوّل، از سوى اين نظريه پردازان جوابى به آن داده نشده است.
امّا تفسير علماى شيعه ـ همانطور كه گذشت ـ پاسخ تمام اين سؤالات را مى دهد و روشنايى خاصّى به آيه مى بخشد.
آرى، واقعه غدير خم و مسأله ولايت و جانشينى امير المؤمنين (عليه السلام) بهترين تفسير، بلكه تنها تفسير صحيح اين آيه شريفه است; زيرا با اين رخداد، يأس بر منافقان سايه افكند و اميدهاى آنها نا اميد گشت.
فخر رازى، مفسّر معروف و زبر دست اهل سنّت، مى گويد:
قال اصحاب الآثار انّه لمّا نزلت هذه الاية على النّبى (صلى الله عليه وآله) لم يعمر بعد نزولها الاّ احداً و ثمانين يوماً او اثنين و ثمانين يوماً و لم يحصل فى الشّريعة بعدها زيادة ولا نسخ ولا تبديل البتّة
مورّخان و محدّثان اتّفاق نظر دارند كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) پس از نزول اين آيه شريفه بيش از 81 يا 82 روز عمر نكرد (حتّى سه ماه هم طول نكشيد) و در اين مدّت (كمتر از سه ماه) چيزى بر احكام اسلام افزوده نشد و چيزى از احكام نيز نسخ (و كاسته) نشد(1) و قانونگذارى پايان يافت.(2)
طبق گفته فخر رازى آيه شريفه فوق هشتاد و يك، يا هشتاد و دو روز، قبل از رحلت اسفبار پيامبر رحمت(صلى الله عليه وآله) نازل شده است. با توجّه به اين سخن مى توان محاسبه مى كرد كه روز نزول آيه شريفه فوق چه زمانى بوده است. براى روشن شدن اين مطلب لازم است تاريخ رحلت آن حضرت را بدانيم، اهل سنّت معتقدند كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در روز دوازدهم ربيع الاوّل به دنيا آمده است و اتّفاقاً در روز
1 . اين روزها، از سوى نا آگاهان و مغرضان شبهات مختلفى مطرح مى شود; يكى از اين شبهات اين است كه اسلام محدود به آنچه دارد نيست و بايد با تفكّر و تعقّل، مطالب ديگرى به قوانين و دستورات اسلام اضافه كرد، و اگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) بيشتر عمر مى كردند قوانين ديگرى در قالب وحى بر آن حضرت نازل مى شد; نتيجه اين كه، اسلام دين كاملى نيست; بايد آن را كامل كرد!
پاسخ: از آنچه در كلام فخر رازى آمد، پاسخ اين شبهه روشن مى شود; زيرا اگر چنين بود بايد در مدّت هشتاد و چند روزى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) پس از نزول آيه إكمال زنده بود آيات و قوانينى بر آن حضرت نازل مى شد. بنابراين، از اين كه در اين مدّت قانون خاصّى نازل نشد نتيجه مى گيريم كه آنچه بايد گفته مى شد، گفته شد و اگر پيامبر سالهاى ديگرى هم پس از آن مى زيست چيزى بر قوانين اسلام اضافه نمى شد.
در اينجا بايد تأسّف خود را اعلام نمائيم كه چرا كسانى كه با مدارك و منابع اسلامى آشنايى ندارند ناآگاهانه اظهار نظر مى كنند؟! چرا در همه جا تخصّص را قبول دارند و اظهار نظر در آن مسايل را فقط حقّ متخصّصين آن مسائل مى دانند، ولى در مسائل دينى هر كس به خود جرأت اظهار نظر مى دهد؟!
2 . التّفسير الكبير، جلد 11، صفحه 139 .
دوازدهم ربيع الاوّل نيز رحلت فرمودند.
البتّه اين نظريّه در بين علماء شيعه نيز طرفدارانى دارد، از جمله مرحوم كلينى معتقد است كه تاريخ وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله)در روز دوازدهم ربيع الاوّل بوده است(1) هر چند تاريخ ولادت حضرت، طبق مشهور بين شيعه هفدهم ربيع الاوّل مى باشد. بنابراين بايد هشتاد و يك روز، يا هشتاد و دو روز از دوازدهم ربيع الاوّل به عقب برگرديم. و با توجّه به اين كه سه ماه پشت سر هم سى روز نمى شود، همان گونه كه بيست و نه روز هم نمى شود، بايد دو ماه را سى روز و يك ماه را بيست و نه روز، يا دو ماه را بيست و نه روز و يك ماه را سى روز در نظر بگيريم.
اگر دو ماه صفر و محرّم را بيست و نه روز در نظر بگيريم، جمعاً 58 روز مى شود كه به اضافه دوازده روز ماه ربيع الاوّل هفتاد روز مى گردد و با توجّه به اين كه بايد ماه ذى الحجّه را سى روز در نظر بگيريم دوازده روز ديگر به عقب بر مى گرديم تا هشتاد و دور روز شود، با كسر دوازده روز از ماه ذى الحجه به هجدهم اين ماه كه روز عيد غدير است مى رسيم. بنابراين طبق اين محاسبه، كه موافق نظريّه علما اهل سنّت است، آيه شريفه فوق مربوط به غدير مى شود، نه روز عرفه!
اگر معيار را هشتاد و يك روز هم قرار دهيم مصادف با روز پس از عيد غدير مى شود. و از روز عرفه فاصله زيادى دارد و هيچ هماهنگى با آن ندارد.
و اگر دو ماه صفر و محرم را سى روز در نظر بگيريم و ماه ذى الحجه را بيست و نه روز، طبق هشتاد و دو روز، نوزدهم ذى الحجة و طبق هشتاد و يك روز، بيستم ذى الحجة زمان نزول آيه مى شود، يعنى آيه شريفه يك يا دو روز پس از واقعه غدير و جانشينى امير مؤمنان(عليه السلام) نازل گشته و ناظر به آن حادثه مهمّ تاريخى است و هيچ ارتباطى با روز عرفه نخواهد داشت!
نتيجه اين كه، قرائن مختلفى وجود دارد كه آيه شريفه در ارتباط با ولايت و خلافت حضرت امير المؤمنين، على (عليه السلام) نازل گشته است.
1 . اصول كافى مترجم، جلد دوم، صفحه 323 (كتاب الحجّه، ابواب التّاريخ، باب مولد النّبي(صلى الله عليه وآله)).
سؤال : ابتداى آيه سوم سوره مائده پيرامون گوشتها حرام سخن مى گويد(1) و در انتهاى آن، سخن از اضطرار و ضرورت و حكم آن است(2) و در وسط اين دو مطلب، سخن از ولايت و امامت به ميان آمده است. چه تناسبى بين مسأله ولايت و امامت و جانشينى پيامبر (صلى الله عليه وآله)، و مسأله گوشتهاى حرام و حكم اضطرار و ضرورت وجود دارد؟ آيا اين خود شاهدى نمى شود كه جملات مورد بحث از آيه، ارتباطى به بحث ولايت نداشته و مطلب ديگرى را تعقيب مى نمايد؟
پاسخ : آيات قرآن مجيد به صورت يك كتاب كلاسيك تنظيم نشده است، بلكه به همان شكلى كه نازل مى گشت (و گاه با تغييرات و جابه جائى هائى)به دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله). ثبت مى شد، بنابراين ممكن است صدر آيه مورد بحث به خاطر سؤالاتى كه از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در مورد گوشتهاى حرام شده، قبل از واقعه غدير نازل شده باشد، و بعد از مدّتى واقعه غدير پيش آمده و آيه مورد بحث نازل گشته و كُتّاب و نويسندگان وحى آن را به دنبال حكم گوشتهاى حرام ثبت كرده باشند. سپس مسأله اضطرار يا مصداقى از مصاديق آن رخ داده و حكم آن نازل شده و ذيل آيه را كه حاوى حكم اضطرار است به دنبال قسمت وسط آيه ثبت كرده باشند، بنابراين، با توجّه به نكته فوق، لازم نيست آيات تناسب خاصّى با هم داشته باشند.
1 . ابتداى آيه مذكور چنين است:
حرّمت عليكم الميتة والدَّم ولحم الخنزير وما اهلَّ لغير الله به والمنخنقة والموقوذة والمتردِّية والنَّطيحة وما أكل السَّبع إلاّ ما ذكَّيتم وما ذبح على النُّصب وأن تستقسموا بالأزلاَم ذلكم فسق ;
گوشت مردار، و خون، و گوشت خوك و حيواناتى كه به غير نام خدا ذبح شوند، و حيوانات خفه شده، و به زجر كشته شده، و آنها كه بر اثر پرت شدن از بلندى بميرند، و آنها كه به ضرب شاخ حيوان ديگرى مرده باشند، و باقيمانده صيد حيوان درنده ـ مگر آن كه (به موقع به آن حيوان برسيد و) آن را سر ببريد ـ و حيواناتى كه روى بتها (يا در برابر آنها) ذبح مى شوند، (همه) بر شما حرام شده است; و(همچنين) قسمت كردن گوشت حيوان به وسيله چوبه هاى تير مخصوص بخت آزمايى; تمام اين اعمال، فسق و گناه است.
2 . قسمت پايانى آيه مورد بحث به قرار زير است:
فمن اضطرَّ في مخمصة غير متجانف لإثم فإنّ الله غفور رحيم
اما آنها كه در حال گرسنگى، دستشان به غذاى ديگر نرسد، و متمايل به گناه نباشند، (مانعى ندارد كه از گوشتهاى ممنوع بخورند;) خداوند آمرزنده و مهربان است.
توجّه به اين نكته، بسيارى از شبهات و اشكالاتى كه پيرامون آيات قرآن مجيد مطرح مى گردد را حل مى كند.
سؤال ديگر: در بحثهاى قبل گفته شد كه آيه سوم سوره مائده، آخرين آيه اى بود كه بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نازل گشت و با نزول اين آيه، دين كامل شد و مجموعه مقرّرات و قوانين لازم بطور كامل بر پيامبر نازل گشت; اگر چنين است پس چرا پس از آيه مورد بحث و در ذيل همان آيه، حكم «اضطرار و ضرورت» مطرح شده است؟ اگر آيه اكمال دين، آخرين آيه است و خبر از اكمال دين و مقرّرات و قوانين آن مى دهد، پس اين قانون جديد چيست كه پس از آن نازل شده است؟
پاسخ : از اين اشكال به دو صورت مى توان پاسخ گفت:
جواب اوّل : اين كه مسأله اضطرار در قحطى يا گرسنگى، كه در ذيل آيه مورد بحث آمده حكم تازه و جديدى نيست; بلكه يك حكم تأكيدى است. زيرا اين حكم قبل از نزول آيه فوق، در سه آيه قرآن آمده است:
الف ـ در آيه 145 سوره انعام، كه يك سوره مكّى است، مى خوانيم:
قُلْ لا أَجِدُ فِي مـا اُوحِيَ إِلَىَّ مُحَرَّماً عَلى طـاعِم يَطْعَمُهُ إِلاّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنْزير فَاِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً اُهِلَّ لِغَيْرِ اللهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بـاغ وَلا عـاد فَاِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
بگو: در آنچه بر من وحى شده، هيچ غذاى حرامى نمى يابم; بجز اين كه مردار باشد، يا خونى كه (از بدن حيوان) بيرون ريخته، يا گوشت خوك كه اينها پليدند، يا حيوانى كه به گناه، هنگام سر بريدن، نام غيرِ خدا (نام بتها) بر آن برده شده است. امّا كسى كه مضطر (به خوردن اين محرّمات) شود، بى آن كه خواهان لذّت باشد و يا زياده روى كند (گناهى بر او نيست); زيرا پروردگارت، آمرزنده و مهربان است».
همانگونه كه ملاحظه مى كنيد در اين آيه شريفه، كه در مكّه و قبل از هجرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) به مدينه نازل گشته، حكم اضطرار آمده است.
ب ـ در آيه 115 سوره نحل، كه قسمتى از آن در مكّه و قسمتى از آن در مدينه
اِنَّمـا حَرِّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزيرِ وَما اُهِلَّ لِغَيْرِ اللهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بـاغ وَلا عـاد فَاِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحيمٌ
خداوند، تنها مردار، خون، گوشت خوك و آنچه را با نام غير خدا سر بريده اند، بر شما حرام كرده است; امّا كسانى كه ناچار شوند، در حالى كه تجاوز و تعدّى از حد ننمايند، (خدا آنها را مى بخشد; چرا كه) خدا آمرزنده و مهربان است.
درآيه شريفه فوق،كه قبل از آيه موردبحث نازل گشته، نيزحكم اضطرار آمده است.
ج ـ در آيه 173 سوره بقره، كه در اوائل هجرت در مدينه بر پيامبر (صلى الله عليه وآله) نازل شد، نيز حكم اضطرار آمده است; و از آنجا كه اين آيه، شبيه آيه قبل است (البتّه با تفاوت اندكى) از تكرار آن صرف نظر مى كنيم.
نتيجه اين كه، حكم اضطرار قبل از آيه مورد بحث در سه آيه قرآن آمده است،(1)بنابراين آنچه در آيه مزبور آمده حكم جديدى نيست و منافاتى با آيه اكمال دين ندارد و پس از آيه اكمال دين هيچ قانون جديدى بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نازل نشد.
جواب دوم: آيات قرآن مجيد به ترتيب نزول جمع آورى نشده است بلكه طبق دستور پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) به سبك خاصّى تدوين شده است، به عنوان مثال آيه 67 سوره مائده: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ …» به يقين قبل از آيه مورد بحث (آيه سوم سوره مائده) نازل شده است، ولى به هنگام تدوين پس از آن ثبت گرديده است; بنابراين، مانعى ندارد كه حكم اضطرار هم قبل از آيه اكمال دين نازل شده باشد، ولى به هنگام تدوين، پس از آن آيه شريفه ثبت گرديده باشد.
1 . مضمون آيات چهار گانه اضطرار اين است كه انسان در مقام ضرورت و اضطرار و براى حفظ جان يا سلامتى خويش مى تواند فقط به اندازه نياز، نه بيشتر، از گوشتهاى ممنوعه استفاده كند; البتّه اين حكم در عصر و زمان ما مصداق كمى دارد، ولى در سفرهاى خارجى و در كشورهايى كه ذبح شرعى يافت نمى شود، تحقّق پيدا مى كند; بنابراين، كسانى كه به آن كشورها سفر مى كنند، اگر اصلا گوشت و مواد پروتئينى استفاده نكنند و سلامتى آنها تهديد شود، مجاز هستند از باب اضطرار و ضرورت، بقدرى كه اين خطر برطرف شود از آن نوع گوشتها استفاد كنند. تأكيد مى كنيم كه فقط به اندازه رفع اضطرار و ضرورت.