لینک ثابت
قال الصادق(علیه السلام):
افضل الا عمال انتظار الفرج
برترین اعمال امت من انتظار فرج است.
قال الصادق(علیه السلام):
افضل الا عمال انتظار الفرج
برترین اعمال امت من انتظار فرج است.
انقلاب ۱۳۵۷ ایران در بهمن ماه سال ۱۳۵۷ هجری خورشیدی با مشارکت طبقات مختلف مردم، بازاریان، احزاب سیاسی مخالف حکومت پهلوی، روشنفکران، دانشجویان و روحانیون شیعه در ایران انجام پذیرفت، و نظام پادشاهی این کشور را سرنگون، و زمینهٔ روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، به رهبری روحانی شیعه، روحالله خمینی را فراهم کرد. تفکرات و شخصیتهای اسلامی، در این انقلاب ضدسلطنتی حضور برجستهای داشتند و خمینی آن را انقلاب اسلامی خواند. این انقلاب، با نام انقلاب بهمن ۵۷ نیز شناخته میشود.
پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، محمدرضا شاه به تثبیت قدرت خود پرداخت و طرحهای جنجالبرانگیز موسوم به انقلاب سفید که محور اصلی آنرا اصلاحات ارضی تشکیل میداد، به اجرا گذاشت. اجرای این طرحها و افزایش چند برابری درآمدهای نفتی، موجب توسعه اقتصادی و دگرگونی ساختار اجتماعی ایران و در عین حال افزایش اختلاف طبقاتی و تنشهای اجتماعی در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ گشت. شاه با معطوف کردن اقدامات امنیتی و اطلاعاتی خویش بر سرکوب طبقه متوسط جدید و احزاب سکولار، خود را در مقابل روحانیون و تفکرات مبارز جدید اسلامی آسیپپذیر ساخت. اصلاحات او و نیز جانبداری وی از دولتهای آمریکا و اسرائیل، با مخالفت روحانیون به ویژه خمینی روبرو شد. در این دوران شماری از روشنفکران ایران (از همه مهمتر علی شریعتی) بر احیای تفکر سیاسی شیعه تاثیری عمیق نهاده و تفسیری انقلابی از شیعه را به عنوان یک ایدئولوژی رهاییساز، در اذهان مردم به ویژه محصلان و دانشجویان به جای گذاشتند. خمینی نیز در سالهای تبعید خود، اگرچه خواهان ایجاد یک حکومت اسلامی به رهبری فقها به جای سلطنت موروثی بود، بیشتر به طرح نقطه ضعفهای رژیم و مسائلی که توده مردم مسلمان ایران را خشمگین میساخت، میپرداخت. همچنین شماری سازمانهای چریکی مارکسیست و اسلامگرا شکل گرفتند که به مبارزه مسلحانه با رژیم پرداختند. نهایتاً با سیاستهای نادرست حزب حکومتی رستاخیز در خصوص بازار و مذهب در اواسط دهه ۱۳۵۰، بازاریان و روحانیون محافظه کار و غیر سیاسی نیز به عنوان دو متحد تاریخی، به صفوف مخالفان پیوستند.
تنشها و نارضایتیهای مذکور، با بازتر شدن فضای سیاسی در سال ۱۳۵۶ که به دلیل فشارهای دولت آمریکا و نهادهای مدافع حقوق بشر صورت پذیرفته بود، خود را نشان داد و از پاییز و زمستان همان سال، به صورت تظاهرات خیابانی نمود یافت. معترضان برای برگزاری راهپیمایی، از سنتهای شیعی چون مراسم چهلم جانباختگان اعتراضات، استفاده سیاسی به عمل آوردند. رویدادهایی چون فاجعه آتشسوزی سینما رکس آبادان، کشتار معترضان در برخی از تظاهراتها (از جمله در واقعه جمعه سیاه در شهریورماه)، و امتیازهای دیرهنگام شاه به مخالفان، موجب تشدید اعتراضات و از دست رفتن امکان مصالحه شد. رکود اقتصادی به وقوع اعتصابات گسترده و پیوستن طبقه کارگر به تظاهراتها و در نتیجه فلج شدن اقتصاد کشور انجامید. با پیوستن کارگران و همچنین تهیدستان شهری به تظاهراتها، دامنه اعتراضات از دهها هزار نفر به صدها هزار و حتی میلیونها تن رسید. سرانجام با خروج شاه از کشور، عدم موفقیت دولت شاپور بختیار، دو روز نبرد مسلحانه سازمانهای چریکی و هزاران داوطلب مسلح با گارد شاهنشاهی و اعلام بیطرفی ارتش در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، انقلاب به پیروزی رسید. سپس نظام «جمهوری اسلامی» در قالب حکومتی دینی برپایهٔ تفسیر خاصی از شیعه به نام ولی فقیه جایگزین نظام پیشین گردید.
در تمام كشور مردم به اعتصاب عمومي دست زدهاند. كاركنان ادارات و وزارتخانههای مختلف، وزيران و مديران دولت را به محل كار خود راه نمیدهند. جواد شهرستانی، شهردار وقت تهران، به ديدار امام ميرود و استعفانامهاش را به ايشان تسليم ميكند و البته دوباره از سوی امام شهردار ميشود. بختيار از انتشار اين خبر و احتمال اينكه سرمشق ديگر زير دستانش قرار گيرد به شدت ميترسد و طي يك مصاحبه شروع به ناسزاگويی به جواد شهرستانی ميكند و ساير كارمندان و مسئولان دولت خويش را تهديد ميكند. با همهی اينها شهردار تهران، تنها كسي نبود كه به مدرسهی علوی(محل سكونت امام) روی آورد.
این جلسه اخلاق در مورخه 92/10/9 با حضورطلاب در مکان سالن اجتماعات این حوزه علمیه توسط استاد صفایی بوشهری برگزار شد.
آقای صفایی بوشهری در این نشست اخلاقی ضمن توصیه به غنیمت شمردن فرصت عمر، فرمودند: دوران زندگی کم هست و عمر را باید فهمید و تا عمر تمام نشده روی چند چیز کار کنید، اخلاص، تقوا، توکل بر خدا و توسل بر ائمه ایشان در ادامه با اشاره به اهمیت کار طلبه فرمودند: مردم نیاز به طبیب روحی دارند نه به یکی که مریض تر از خودشان هست و آن طبیب روحی غیر از طلبه نمی تواند باشد.
ایسان در ادامه فرمودند: انسان تا عاشق خداوند نشود یعنی به خواسته های خداوند عمل نکند در بین مردم هم ارزشی نخواهد داشت.
ایشان تکبر و عجب (خود پسندی و خود بینی) را از خلقیات شیطان دانستند و تأکید کردند که یک طلبه نباید چنین اخلاقی را داشته باشد. چرا که هرکس خود بین و خود پسند است، خدا بین نیست و کسی که خدا را نبیند کور است و کور همیشه در چاه میافتد.
ایشان سخنی چینی، غیبت کردن و بخیل بودن را از خصوصیات کسانی دانستند که بهشت بر ایشان حرام است.
ایشان در ادامه مشاوره ای با چند تن از طلاب این حوزه علمیه داشتند.
استاد صفایی بوشهری در این جلسه اخلاق برای استاد حوزه علمیه چند ویژگی را بیان کردند و توصیه نمودند هر استادی باید خود را به این خصوصیات متخلق کند.
- دَعی الی الله. یعنی اینکه ما در حوزه استاد شدیم این است که خدا را تبلیغ کنیم تا مردم با شناخت درست، خدا را یاد کنند و عبادت نمایند. و این آیه بیانگر این است که انسان قبل از اینکه تدریس کند باید خودش را به سوی خدا دعوت کند و بعد در حین تدریس شاگرد را به سوی خدا دعوت کند یعنی هر دو الی الله باشد اول دعی نفسه الی الله و بعد دعی الی الله یعنی همه را دعوت به خدا کند.
- تربیت یعنی پرورش استعداد معنوی و درسی طلاب
- الگو بودن مربی برای متربی به این صورت که شاگرد نباید بتواند ایرادی بر استاد خود بگیرد، نه در گفتار، نه در پوشش و نه در رفتار
- تلقین خودباوری به شاگرد
- عدم القاء مشکلات خود به طلبه
- اعتدال در محبت
- ایجاد روحیه خدا ترسی در طلاب
- تبیین جوانی و نوجوانی برای طلبه
- تبیین و توضیح ذی طلبگی برای طلاب
- آشنایی با ترفندهای تهاجم فرهنگی
عاشورا و مهدویت
شیعیانت منتظر ظهور منتقم خون حسیناند بیا آقاجان!
کربلا گلزار محبت عشق و معرفت بود، گویی نَفَس پاک حسین نَفس 72 تن را مغلوب ساخته بود و اخلاص و عشق و معرفت را در بذر وجودشان رویانده بود، این بار در صحرای کربلا عقل مغلوب عشق بود، گویی شهد شهادت شیرینتر از عسل بود، اما یک طرف نور بود، یک طرف ظلمت، یک طرف حق بود و یک طرف باطل، عاقبت حق با شهادت در راه خدا پیروز شد و باطل سرشکسته و ذلیل، اما آقاجان، صاحب الزمان (عج)! این کور دلان و جاهلان ایستاده در صفهای باطل، با محکمتر کردن خصم علی(علیه السلام) در دلها، هر چه خواستند کردند، خونها ریختند، تازیانهها زدند، سرهای بریده را بالای نیزهها بردند، خیمهها را آتش زدند.
مهدی جان! آن ظالمان، قرآن ناطق را به ناحق با سنگ زدند.
مولا جان! ما شیعیانت هر کدام دلمان حسینه است، صاحب و سرورمان! در کنار شما نیستیم اما میدانیم حرف دلمان را میشنوی وقتی که میگوییم آجرک الله یا صاحب الزمان و میشنوی وقتی که میگوییم: یوسف زهرا، مادرت پشت آن در سوخته چشم انتظار است.
بیا آقاجان! پسر عدل خدا حیدر کرار، عباس علمدار، شرمنده آب نه، بلکه آب شرمنده عباس است؛
بیا آقاجان! حسین در گودی قتلگاه تنهاست و زهرای 3 ساله از غم بابا در تب و تاب است؛
بیا آقا جان! زینب کبری پریشان و دل نگران است؛
بیا آقا جان! اکبر غرق به خون است، اصغر لب تشنه و گریان است؛
بیا آقا جان! رباب هنوز هم که هنوز است خیره به ماه است، طفلان مسلم آواره کوچه های غریبند؛
بیا آقا جان! سنگ خون می گرید هنوز، زمین در تپش است هنوز ؛
بیا آقا جان! در آسمان ملائک نوحه خوانند؛
بیا آقا جان! شیعیانت سیه پوش و عزادار جدّ شمایند.
شیعیانت منتظر ظهور منتقم خون حسین اند.
تو را به جان عمه ات زینب بیا آقا جان! بیا…
“برای تعجیل در فرجش صلوات”