انتظار نور
از دل چقدر لاله ی تر در بیاورم
یا کاسه کاسه خون جگر در بیاورم
چون شانه دست در سر زلف تو می زنم
کز راز و رمز موی تو سر در بیاورم
من خواب دیده ام که تو از راه می رسی
چیزی نمامده که پر در بیاورم
در من سرک نمی کشی ای روشنای ناب
خود را مگر به شکل سحر در بیاورم
من شاعر دو چشم توام، قصد کرده ام
از چنگ شاه کیسه ی زر در بیاورم
ای کاج سالخورده ی زخمی به من بگو
از پیکرت چقدر تبر دربیاورم؟
سعید بیابانکی
شعر مهدوی
بیا دوباره پاک کن زجاده ها غبار را!
به عاشقان نویدده، رسیدن بهار را!
ببین دلم گرفته وبهانه می کند تورا!
به من بگو کی می رسی، زدل مبر قرار را!
ظهور کن نگار من! بیا که از سرشعف!
فدای قامتت کنم، دوچشم اشکبار را!
تمام لحظه های من، فدای یک نگاه تو!
بیا وپاک کن زدل، حدیث انتظار را!
سعید صفایی
آقا به خطر دل زینب ظهور کن...
این روزها که شیعه کشی رخ نموده است
شاید نوید آمدنت را دلالت است
آقا! شکایت دلمان راکجا بریم
“عجل علی ظهور” شما اوج حاجت است
کوفی شده زمانه و هیچ اعتماد نیست
حتی به حرف ما که دعامان شهادت است…